همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمه خون گشت و جامه خون آلود
مگر فراق ترا پیشه زرگری بوده ست
که کرد دو رخ من زرد فام و زر اندود
تو رفتی و ز پس رفتن تو از غم تو
خدای داند تا من چگونه خواهم بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی و غم ناشی از رفتن محبوبش ناخشنود است. او به محبوب میگوید که اگر برود، جانش نیز خواهد رفت و از این وضعیت رنج میبرد. چشمانش از اشک پر شده و لباسش به خون آغشته شده است. او از فاصله و جدایی احساس درد و ناامیدی میکند و به شدت نگران حال خود در غیاب محبوب است. در نهایت، او به شدت تحت تأثیر این جدایی قرار گرفته و نمیداند چگونه با این غم کنار بیاید.
هوش مصنوعی: تو در حال رفتن هستی و من از این رفتن ناراضیام. به چهرهات نگاه کن تا شاید بتوانی با خداحافظیات دل من را تسکین بدهی.
هوش مصنوعی: نرو، چون اگر بروی، جان من از دست می رود. من از تو ناراضی هستم و خدا هم از من ناخشنود است.
هوش مصنوعی: از زمانی که تو رفتهای و جداییات را تجربه میکنم، چشمانم مانند چشمهای از خون پر شده و لباسهایم از اشک و غم آلوده است.
هوش مصنوعی: انگار دوری تو برایت مانند شغف زرگری بوده است که باعث شده چهره من زرد و مملو از غم و حسرت شود.
هوش مصنوعی: تو رفتی و از وقتی که رفتی، خدا میداند من چه حال و روزی دارم و چقدر غمگینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود
چرا شراب نپیمایی و نسازی عود
بساز عود و بده یک شراب وصل مرا
که من بسوختم از هجر تو چو زآتش دود
چرا به من ندهی بادهٔ چو آب حیات
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.