تو آن شهی که ز افلاکیان ستانی باج
ز خاک درگه تو روح قدس سازد تاج
قمر رکابی و کیوان جناب و میزیبد
که هندوان تو گیرند زآفتاب خراج
گر آفتاب جمالت نمیشدی طالع
هنوز صبح ازل بد نهان بظلمت داج
کمینه پایه تخت جلال تو کرسیست
اگر سریر سلیمان بدی زتخته عاج
اگر کلیم که در طور نور روی تو دید
و گر مسیح زلعل لب تو یافت علاج
اگر نه پنجه خیبر گشای توبودی
که داد دین پیمبر بدست و تیغ رواج
عیان حقیقت حقت بود زسر تا پا
چو نور شمع که پیداست از سراج زجاج
لسان حقی و دست خدا که گفت و شنید
به پشت پرده نبیت بلیلة المعراج
اگرنه واسطه بودی تو آفرینش را
چهار طبع مخالف نمیگرفت مزاج
کمین سگی زسگان در تو آشفته است
به آستان جلال تو بار یابد کاج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج
برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج
منم که روز منیرم زمان زمان گیرد
ز عشق روز منیر تو گونه شب داج
چو حاجبان سر زلفت سیاه پوشیده ست
[...]
مرا دلی است زصد گه نهاده بر ره حاج
بباجشان شده لکن طمع نداشته باج
شکر شکسته ز مقلان غنچه بویا
سپر فکنده ز پیکان غنچه غناج
به پرده دار صبا داده جان که باز افکن
[...]
تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج
سِزَد اگر همهٔ دلبران دَهَندَت باج
دو چشمِ شوخِ تو برهم زده خَطا و حَبَش
به چینِ زلفِ تو ماچین و هند داده خراج
بیاضِ رویِ تو روشن چو عارِضِ رُخِ روز
[...]
چو بحر نامتناهیست دایما موّاج
حجاب وحدت دریاست کثرت امواج
جهان و هرچه در او هست جنبش دریاست
ز قعر بحر بساحل همی کند اخراج
دلم که ساحل بینهایت اوست
[...]
کسی که ملک دلش کرد خیل غم تاراج
پی عمارت آن غیر باده نیست علاج
جنون و عشق بتان باعثم به رسوائیست
کجاست می که مهیا شدست مایحتاج
به کوی عشق میان گدا و شه فرق است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.