گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زردی روی مرا آن رخ گلگون باعث

قامت خم شده را آن قد موزون باعث

نافه زلف تو دلرا سبب ناسور است

پی خون خوردنم آن لعل طبرخون باعث

شود شیرین بود از تلخی کام فرهاد

از پی شهرت لیلی شده مجنون باعث

پخته گردیدن درویش بود سر وجود

تا نگوئی که بود گردش هامون باعث

شبنم دیده هجران زده ای طوفان کرد

تو مپندار که شد دجله و جیحون باعث

دل آشفته اگر چه همه سودا می پخت

لیک آن حلقه گیسو شدش افزون باعث

خاکبوس در سلطان خراسان نتوان

مگر آن دم که شود بخت همایون باعث

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode