فحش شیرین زلعل شکرخاست
زهر از دست نیکوان حلواست
زشتی ای عاشق قباحت فهم
کانچه زیبا کند همه زیباست
بلبل باغ خار نشناسد
که همه چشم بر گل رعناست
از هجوم رقیب در آن کو
چه عجب گر قیامتی برپاست
هر کجا میپزند حلوائی
از هجوم مگس همین غوغاست
شوقم اندر کمند عشق افکند
رفت شوق و تعلقم برجاست
عقل دیوانه خم زلفش
چشم او رهزن دل داناست
همچو آئینه ام زصیقل عشق
کاز سراپایم آن صنم پیداست
خار رشکم شکسته است بدل
تا تو را جامه زاطلس و دیباست
دست بگرفتمش که بوسم لب
گفت هی هی برو مگر یغماست
گفتی آشفته زلف او بگذار
فکر سودائیان همیشه خطاست
گر بدنیاست چشم اهل معاش
دیده زاهد از پی عقباست
من آشفته زین دو آسوده
چشم بر دست حضرت مولاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.