شمارهٔ ۱۴ - در مدح میر ابوالفتح فرزند سید الوزراء احمد بن حسن میمندی
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
اینهمه درد وسختی از دل خاست
دل بود جای عشق و چون دل شد
عشق را نیز جایگاه کجاست
دل من چون رعیتیست مطیع
عشق چون پادشاه کامرواست
برد و برد هر چه بیند و دید
کند و کرد هرچه خواهد و خواست
وای آن کو بدام عشق آویخت
خنک آن کو زدام عشق رهاست
عشق بر من در عنا بگشاد
عشق سر تابسر عذاب و عناست
در جهان سخت تر ز آتش عشق
خشم فرزند سیدالوزراست
میر ابوالفتح کز فتوت و فضل
در جهان بی شبیه و بی همتاست
صفتش مهتر گشاده کفست
لقبش خواجه بزرگ عطاست
بسخا نامورتر از دریاست
گرچه او را کمینه فضل سخاست
دست او هست ابر و دریا دل
ابر شاگرد و نایبش دریاست
بخشش او طبیعی و گهریست
بخشش دیگران بروی و ریاست
راد مرد و کریم و بی خللست
راد ویکخوی و یکدل یکتاست
نیکویی را ثواب هفتاد است
از خدا و برین رسول گواست
اندکست این ز فضل او هر چند
کس نگفته ست کاندکیش چراست
آن خواجه غریب تر که ازو
خدمتی را هزار گونه جزاست
اثر نعمت و عنایت او
بر همه کس چو بنگری پیداست
ادبا را شریک دولت کرد
دولت خواجه دولت ادباست
شعرا را رفیق نعمت کرد
نعمت خواجه نعمت شعراست
هر تنی زیر بار منت اوست
هر زبانی بشکر او گویاست
او ز جود و ز فضل تنها نیست
در همانند خویشتن تنهاست
طبع او چون هواست روشن و پاک
روشن و پاک بی بهانه هواست
هر که با او بدشمنی کوشد
روز او از قیاس بی فرداست
تیغ او بر سر مخالف او
از خدای جهان نبشته قضاست
دشمن او ازو بجان نرهد
ور همه پروریده عنقاست
گرچه آباش سیدان بودند
او بهر فضل سید آباست
دست او را مکن قیاس به ابر
که روانیست این قیاس و خطاست
گرچه گیتی ز ابر تازه شود
اندرو بیم صاعقه ست و بلاست
تا هوا را گشادگی و خوشیست
تا زمین را فراخی و پهناست
شادمان باد و یافته ز خدای
هر چه او را مرداد و کام و هواست
مهرگانش خجسته باد چنان
کو خجسته پی و خجسته لقاست
کاندرین مهرگان فرخ پی
زو مرا نیم موزه نیم قباست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دشواریهای عشق و عواقب آن است. شاعر به صراحت میگوید که عاشقی به معنای تحمل مصیبتها و دردهاست. او از تاثیری که عشق بر دل دارد، سخن میگوید و دل را همچون رعیتی مطیع و عشق را پادشاهی قدرتمند توصیف میکند. سپس به صفات میربوالفتح، شخصیتی برجسته و سخاوتمند، میپردازد و او را به عنوان نمادی از جود و فضل معرفی میکند. شاعر از محبت و عطای او به ادبا و شاعران شاید به این دلیل که آنها همواره در پی فضیلتاند، یاد میکند و او را تنها در فضل و نیکی میداند. در نهایت، شاعر آرزوی شادی و خوشبختی برای او دارد و به مناسبت مهرگان، این خوشبختی را گرامی میدارد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم عشق چه درد و رنجی است، اما هر رنج و مصیبتی که وجود دارد، متعلق به عاشق است.
هوش مصنوعی: از غم عشق، زرد و ضعیف شدم، در حالی که دو چهره زیبا و قامت راست را در نظر دارم.
هوش مصنوعی: ای کاش دل نداشتیم، زیرا این دل باعث شده که این همه درد و سختی را تحمل کنیم.
هوش مصنوعی: دل محل عشق است و حالا که دل تبدیل به عشق شده، دیگر عشق کجا باید جای گیرد؟
هوش مصنوعی: دل من مانند یک رعیت است که در برابر عشق فرمانبردار است، در حالی که عشق مانند یک پادشاه خوشحال و سعادتمند بر آن حکومت میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی تنها بر اساس آنچه میبیند و تجربه میکند، عمل میکند و هر چیزی که آرزو دارد را به دست میآورد.
هوش مصنوعی: آه بر آن کسی که در دام عشق گرفتار شده است، و خوشا به حال آن کسی که از چنگال عشق آزاد است.
هوش مصنوعی: عشق بر من چنان چیره شد که تمام دردها و لذتها را به من معرفی کرد.
هوش مصنوعی: در دنیا چیزی به اندازه خشم فرزند سیدالوزرا دردناک و سخت نیست، حتی از آتش عشق هم شدیدتر است.
هوش مصنوعی: میر ابوالفتح شخصیتی است که در دنیا به خاطر جوانمردی و فضایلش بینظیر و بیهمتاست.
هوش مصنوعی: او دارای فضائلی است که از دیگران برجستهترش میکند و به او عنوان بزرگ و محترم دادهاند که نشانهی بخشندگیاش است.
هوش مصنوعی: بخشندگی و سخاوت برجستهتر از دریا است، هرچند که او خود از کمترین فضیلتها بهرهمند است.
هوش مصنوعی: دست او ابر و دریا را میسازد، دل ابر شاگرد اوست و دریا هم نماینده او به حساب میآید.
هوش مصنوعی: بخشش او خاص و طبیعی است، در حالی که بخشش دیگران به خاطر تشخص و مقامشان انجام میشود.
هوش مصنوعی: شخصی که با لطف و بزرگواری خود شناخته میشود، مردی است که از هر نقص و عیبی مبراست. او دارای رفتار و نیّت خالص و یکدلی است و هیچ چیز نمیتواند او را از مسیرش منحرف کند.
هوش مصنوعی: کار نیک پاداش و اجر بسیار بالایی از سوی خداوند دارد و این نکته نیز بر اساس سخنان پیامبر بزرگوار تایید شده است.
هوش مصنوعی: اندکی از فضل و نعمت او باقی مانده است، هرچند هیچکس نپرسیده چرا این مقدار اندک است.
هوش مصنوعی: آن که مورد توجه و احترام است، گرچه کمخبر باشد، خدمات و کارهایش به هزار شکل متفاوت قدردانی میشود.
هوش مصنوعی: وقتی به اطراف نگاه میکنی، نشانههای محبت و لطف او بر روی همه افراد و چیزها کاملاً واضح و روشن است.
هوش مصنوعی: دولت و ثروت به دست ادبا و دانشمندان رسیده است و آنها در این موقعیت سهم دارند.
هوش مصنوعی: شعرا به لطف و رحمت خود، در جمع نعمتها و گنجینههای خواجه قرار دارند، که این نعمت نیز از آنِ شعر و شاعری است.
هوش مصنوعی: هر انسانی تحت تأثیر محبت و لطف او قرار دارد و هر زبانی به زبان شکر و قدردانی از او سخن میگوید.
هوش مصنوعی: او به خاطر بخشندگی و سخاوتش تنها نیست، بلکه در ویژگیهای خود و در فضیلتها، با کسی همسطح و همتراز پیدا نمیکند.
هوش مصنوعی: روح او مانند هواست، شفاف و خالص؛ بدون هیچ گونه بهانه و تزیین، فقط خودِ پاکی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با دیگران دشمنی کند، روزش را نمیتواند با دیگران مقایسه کند و در نتیجه آیندهای نامعلوم و نامطمئن خواهد داشت.
هوش مصنوعی: شمشیر او بر سر دشمنش، به سبب تقدیر خداوند بر او فرود آمده است.
هوش مصنوعی: اگر دشمن او از او بترسد، حتی اگر همه جانها و قدرتها را داشته باشد، باز هم چیزی از او نمیکاهد.
هوش مصنوعی: هرچند که پدران او از نسل سیدان بودند، اما او به خاطر فضیلتش به سید واقعی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: دست او را با ابر مقایسه نکن، زیرا این مقایسه نادرست و بیمعنی است.
هوش مصنوعی: هرچند که دنیا با ابرهای نو زیبا و سرسبز میشود، اما در آن همچنان خطر رعد و برق و بلاهای دیگر وجود دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که هوا آزاد و خوشایند است و زمین نیز وسیع و گسترده است، زندگی زیبا و خوش خواهد بود.
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال باش و از جانب خداوند هر آنچه را که موجب شادابی و آرزوهایت است به دست آور.
هوش مصنوعی: روز مهرگان، روزی خوش و مبارک است، بهگونهای که هم در پیوندها و هم در دیدارها خوشبختی و شادی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در این جشن فرخنده، من نه کاملاً لباس دارم و نه بدون لباس، بلکه به شکلی میان این دو وضعیت قرار گرفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟
[...]
هر چه دور از خرد همه بند است
این سخن مایهٔ خردمند است
کارها را بکشی کرد خرد
بر ره ناسزا نه خرسند است
دل مپیوند تا نشاید بود
[...]
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن بممسکی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند
[...]
این چنین رنج کز زمانه مراست
هیچ دانی که در زمانه کراست
هر چه در علم و فضل من بفزود
همچنانم ز جاه و مال بکاست
نیستم عاشق از چه رخ زردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.