گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

این روز پی خجسته میلاد احمد است

روز بروز پرتو انوار سرمد است

هم فرش را بعرش تفوق زمقدش

هم خاک را تفاخر بر فرق فرقد است

از مشعلش چراغ کواکب منور است

از مطبخش سپهر بخاری مصعد است

مریم اگر بفخر زروح مجسم است

آن جان پاک غیرت روح مجرد است

او را بهشت عدن کمین میهمان سراست

جم را گر افتخار بصرح ممرد است

هر جا که طفل مکتب فضلش زبان گشود

آنجا حکیم عقل بتحصیل ابجد است

منسوخ گشت جمله ادیان ما سلف

بشری لکم که نوبت دین مجدد است

امی ولی معلم علم لدنی است

بی سایه لیک سایه او ظل ممتد است