گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

این روز پی خجسته میلاد احمد است

روز بروز پرتو انوار سرمد است

هم فرش را بعرش تفوق زمقدش

هم خاک را تفاخر بر فرق فرقد است

از مشعلش چراغ کواکب منور است

از مطبخش سپهر بخاری مصعد است

مریم اگر بفخر زروح مجسم است

آن جان پاک غیرت روح مجرد است

او را بهشت عدن کمین میهمان سراست

جم را گر افتخار بصرح ممرد است

هر جا که طفل مکتب فضلش زبان گشود

آنجا حکیم عقل بتحصیل ابجد است

منسوخ گشت جمله ادیان ما سلف

بشری لکم که نوبت دین مجدد است

امی ولی معلم علم لدنی است

بی سایه لیک سایه او ظل ممتد است

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
ابوالفرج رونی

گر بخت را وجاهت و اقبال رانداست

از خدمت محمد بهروز احمد است

بحری که میغ رزق به جودش مطیر گشت

صدری که سطح ملک برایش محمد است

«آزاده ای که در خور صدر است و بالش است

[...]

ادیب صابر

جان در تنم به بندِ دو زلفش مقید است

و اندر تنش لطافت جان مجرد است

(هشیار آن کسی که بود مست جام او

آزاد آن کسی که به عشقش مقید است)

تا آب گل طراوت رخسار او ببرد

[...]

خیالی بخارایی

آن را که دل ز جام می شوق بی خود است

رندیش لانهایت و مستیش بی حد است

یار و ندیم دولت و اقبال سرمد است

مُهر نگین خاتم دل مهر ایزد است

جامی

آن را که بر سر افسر اقبال سرمد است

سر در ره محمد و آل محمد است

فرزند کاف و نون اند افراد کاینات

احمد میان ایشان فرزند امجد است

مدی که هست بر سر آدم علامتی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه