گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مدعی پنداشتی دور از در جانان مرا

دور شد تن لیک مانده پیش جانان جان مرا

با صبا هر صبحدم آیم به طوف کوی دوست

چشم اگر داری بجو در خاک آن ایوان مرا

بشنوی گر هر سحر بانگ جرس از غافله

هست با هر کاروانی ناله پنهان مرا

از پی در گر رود غواص اندر قعر بحر

هست اندر خاک کوی دوست بحر و کان مرا

دیده طوفان می‌کند گر هرشب از موج سرشک

نوح چون همره بود نبود غم از طوفان مرا

پیکرم سر تا قدم راه است زان تابنده نور

گرچه چون خورشید بینی با تن عریان مرا

از حبیبم زخم به تا نوشدارو وز طبیب

من خوشم با درد نبود حاجت درمان مرا

نه بهشت جاودان خواهم نه غلمان و نه حور

کرده روی و کوی او فارغ از این و آن مرا

گر به صورت دورم از طوس و در هشتم امام

مهر او جا کرده چون جا در رگ و شریان مرا

مرغ روحم پرفشان دائم به گلزار رضاست

گرچه منزلگه به شیراز است یا تهران مرا

از گدایان درش آشفته انعامم رسید

نیست بر جان منتی از حاتم و قاآن مرا

هم به جای نیکیش یارب جزای نیک ده

زآن که قدرت نیست بر پاداش آن احسان مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عبدالقادر گیلانی

گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا

زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا

سرومن آغشته در اشک جگرخون من است

فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا

نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام

[...]

عطار

ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا

من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا

جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر

چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا

ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک

[...]

ابن یمین

مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا

زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا

منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر

رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا

بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم

[...]

سلمان ساوجی

ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم

می‌گشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا

تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت

بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا

در زمانت ابر می‌گوید به آواز بلند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا

زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا

خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت

عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا

پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه