ای از شکنج زلف تو بر پای دل زنجیرها
بگسسته تار طرهات عقد همه تدبیرها
در پیشهٔ عشق ار رسی بینی عجایبها بسی
کآنجا به صید شیرها آموخته نخجیرها
زاهد بنه سبحه ز کف زنّار بربند از شعف
کاین سبحهٔ صددانه شد دام همه تزویرها
جام می بیغش بکش تا قلب تو صافی شود
کز خاک پاک میکده شد مایهٔ اکسیرها
ساقی ز یک خُم دادمی دیوانه و فرزانه را
یک باده و از نشئهاش پیدا شده تغییرها
هم نرم شد سنگیندلش هم غیر رفت از محفلش
آری ز آه نیمشب آید چنین تأثیرها
پیکان به جای استخوان اندر بدن دارم نهان
از بس از آن ابروکمان در سینه دارم تیرها
چشمت چو ترکان خُتَن خونخوار و مست و راهزن
زابرو به قصد جان من دارد به کف شمشیرها
زنجیر اگر عاقل کند دیوانه را ای عاقلان
آشفته شد دیوانهتر از حلقهٔ زنجیرها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها
سیر چراغان می کند مجنون ز چشم شیرها
چون موجه ریگ روان در دشت جولان می زند
از شورش سودای من شیرازه زنجیرها
روزی که نقش زلف او بر آب زد دست قضا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.