گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بسته بر آفتاب چو مشکین نقاب را

پرده‌نشین نموده ز شرم آفتاب را

پروانه جمال تو شد شمع آفتاب

شاید کزین شعاع بسوزی حجاب را

ملک دلم خراب از آن کردست عشق

تا آفتاب بیش بتابد خراب را

آن را که با شب سر زلفت بود حساب

اندیشه نیست پرسش روز حساب را

جز مرغ دل که با خم زلف تو عهد بست

هم آشیان بصعوه که دیده عقاب را

خضر از هوای لعل تو آب حیات خورد

چون تشنه‌ای که آب شمارد سراب را

آن‌دم که تو سوار شوی بر سمند ناز

از حلقه‌های چشم بسازم رکاب را

ای لعل نوشخند مکن کم خدای را

از مدعی عنایت و از ما عتاب را

خوبم دلا زمردم دیده طمع مدار

طوفان‌زده به دیده دهد راه خواب را

عیسی که مرده زنده نمودی به یک خطاب

استاده کز لبت شنود آن خطاب را

آشفته دل به نرگس مستت نیاز کرد

عاقل ز مست منع نکرده کباب را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را

وی بر خطا گزیده طریق صواب را

در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد

مست از خطا نگردد واجب عقاب را

گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ

[...]

ادیب صابر

ساقی کمی قرین قدح کن شراب را

مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را

جام از قیاس آب و می از جنس آتش است

ساقی نثار مرکب آتش کن آب را

بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

بر چشم من به سحر ببستند خواب را

اول نظر ز دست برفتم عنان عقل

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه می کنی دل و جان خراب را

مشکن به ناز سلسله مشک ناب را

بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال

تو خون من بریز ز بهر ثواب را

بوی وصال در خور این روزگار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سلمان ساوجی

زان پیش کاتصال بود خاک و آب را

عشق تو خانه ساخته بود این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه