پرده برافتاد از جمال محمد
شد زعلی ظاهر اعتدال محمد
درخور اکملت دینکم چه عمل کرد
شد بدو عالم عیان کمال محمد
اینکه طلب کار وصل شاهد غیبی
گو بطلب در جهان وصال محمد
عالم امکان و ماورای تو هم
سایه نشینند در ظلال محمد
صدرنشین گشته عرش در شب معراج
تا که جبین سود بر نعال محمد
قرص مه و خور که روشنی جهانند
آینه دارند از جمال محمد
فسحت امکان بود بجلوه او تنگ
ساحت واجب بود مجال محمد
این همه مجد و بزرگئی که شهانراست
آمده یک پرتو از جلال محمد
آیت وحدت بگوش خلق نخوردی
گر نشنیدی کس از بلال محمد
تیغ دو پیکر که ذوالفقار علی بود
بود چو ابری چون هلال محمد
شاید اگر خانه خداش بخوانی
رخنه بد گر کند خیال محمد
همچو خضر جاودان زعمر خورد بر
هر که کشد دردی از زلال محمد
گر کنی آشفته میل مدح سرائی
مدح محمد بگوی و آل محمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
[...]
ماه بود عکسی از جمال محمد
مشک شمیمی ز زلف و خال محمد
در چمن «فاستقم » قدم ننهاده
سرو روانی به اعتدال محمد
حرف شناسان نقش کلک قدم را
[...]
روی مه آئینه جمال محمد
طلعت خورشید پایمال محمد
سایه ندارد که آفتاب فلک نیز
آمده در سایه ظلال محمد
خضر که خورد آب زندگی و بقا یافت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.