رسید از عالم غیبم بشارت
که آمد بر سر آن رنج ومرارت
سلیمانرا بگو مشکو بیارا
که آمد از سبا پیک بشارت
تو ایساقی چو معمار وجودی
خراب آباد دل را کن عمارت
بچم چون شاخ گل ایشاهد بزم
بخوان ای مطرب شیرین عبارت
چو وصل ترک یغمائی دهد دست
چه باک از دین و دل دادم بغارت
سرای میشکان دارالا مانست
بمستان منگر از چشم حقارت
پیام دوست را قاصد نگنجد
نمی آید زجبریل این سفارت
نبی را جایگه سر حقیقت
مقام او مجاز و استعارت
جهان بفروش و حب مرتضی گیر
که من بس سود دیدم زین تجارت
خراب عشقی آشفته عجب نیست
که هم عشقت کند رفع خسارت
اگر حکمش بگرداند قضا را
به دامان برکشد پای جسارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه هرگز ویس باشد دوستدارت
نه هرگز راستی جوید به کارت
نپرسی حال یار دلفکارت
که هجران چون کند با روزگارت
ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت
که ای کهبد به حق کردگارت
که ایمن کن مرا در زینهارت
چو دولت رفت بر تخت امارت
مه تاجش پذیرفت استدارت
وزیری جست فحل و شهم و مقبل
که باشد در همه کارش مهارت
بسازد کار عقبی از کفایت
[...]
زهی روز قیامت روز بارت
خلایق سر به سر در انتظارت
گنه کاران بر جان خورده زنهار
همه جان بر کف اندر زینهارت
کجا پیغمبری دانی که آن روز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.