گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گلزار مگوئید که قصری زبهشت است

ساقی نه پری کادمی حور سرشت است

نه باده بساغر بود و محمل مستان

کان چشمه کوثر بود آن باغ بهشت است

جویند ترا شیخ و برهمن چه تفاوت

کاین بر در کعبه بود آن رو به کنشت است

زاهد من و میخانه ملامت نکند سود

در دفتر تقدیر ببین تا چه نوشت است

خشت از سر خم با ادب ای رند تن برگیر

باشد سر جمشید مپندار که خشت است

خالیست مجاور بخم زلف سیاهت

این دانه ندانم که بر آن دام که هشتست

با این همه حسن و لطافت که چمن راست

بی یار گلندام یکی خانه زشت است

آشفته و مهر علی از حاصل اعمال

در مزرعه دک بجز این تخم نکشت است

خوش حالت آن رند قلندر که بیادست

اسباب بهشتی همه یکسوی بهشتست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوسعید ابوالخیر

می هست و درم هست و بت لاله رخان هست

غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست

فرخی سیستانی

زو دوسترم هیچ کسی نیست و گرهست

آنم که همی گویم پازند قرانست

منوچهری

هر کو به جز از تو به جهانداری بنشست

بیدادگرست ای ملک و بیخرد و مست

دادار جهان ملک جهان وقف تو کردست

بر وقف خدا هیچکسی را نبود دست

مسعود سعد سلمان

طاهر ثقت الملک سپهر است و جهانست

نه راست نگفتم که نه اینست و نه آنست

نی نی نه سپهر است که خورشید سپهر است

نی نی نه جهانست که اقبال جهانست

آن چرخ محلست که با حلم زمینست

[...]

امیر معزی

ایام نشاط است که عید است و بهار است

گیتی همه پربوی‌ گل و رنگ و نگار است

در هر وطنی خرمی از موکب عیدست

در هر چمنی تازگی از باد بهارست

تا باد بهاری به سوی باغ گذر کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه