گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

این دود که دوش از دل سودازده برخاست

چون شمع مرا سوخت ولی بزم بیاراست

ما را چه خوش افتاد بتن کسوت عشقت

چون خلعت خوبی که ببالای تو زیباست

تیز نظرش بگذرد از جوشن فولاد

با لطف بدن ساعد بازوش تواناست

زین قلب شکن لشکر مژگان که تو داری

خون دل عشاق بریزی زچپ و راست

در صورتت آن چشم که دید آیت معنی

صاحبنظرانش همه گویند که بیناست

یک شهر رقیب و همه با دوست هم آغوش

تنهائی در هجر نصیب من تنهاست

دارد سر تسلیم دلم پیش نگاهت

با کافر خونخوار چه بهتر زمداراست

در کوی تو غوغای رقیبان عجبی نیست

لابد مگس آنجا بزند جوش که حلواست

دلدار چو در کام تو و باده بجام است

از چه نکنی عیش که اسباب مهیاست

هر کس برد از جلوه روی تو نصیبی

گر هست قصوری صنما از طرف ماست

آشفته بدامان تو زد دست تولا

ای دست خدا دست تو چون از همه بالاست

ما از دو جهان روبه تو آورده بامید

کز غیر تو حاجت بدو عالم نتوان خواست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده ومطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست ودرم هست و بت لاله رخان هست

[...]

ابوسعید ابوالخیر

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست

ناصرخسرو

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پر به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد برو راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

[...]

امیر معزی

ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست

رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست

گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون

این عید همایون به بقای تو مهناست

عالم به تو خرم شد و گیتی به‌ تو روشن

[...]

میبدی

شب هست و شراب هست و عاشق تنهاست

برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه