زلف تو یکجهان پریشان داشت
از همه دل زمن دل و جان داشت
این چه سحر است کز لب و دندان
لؤلؤ تر بکان مرجان داشت
درمند فراق دوست طبیب
غیر عناب لب چه درمان داشت
بجز از بحر بیکران غمت
گرچه بحر محیط پایان داشت
گر ندیدی چو تو بهشتی روی
روی کی در بهشت رضوان داشت
زاشتیاق گل رخت در باغ
چاکها غنچه در گریبان داشت
داشت گل عندلیب نغمه سرا
همچو آشفته کی غزلخوان داشت
زان تجلی که کرد شمع رخت
سنگ آتش بسینه پنهان داشت
از علی جو مراد در دو جهان
چشم بر غیر دوست نتوان داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت محبوبی اشاره دارد که زلف و لب او را توصیف میکند. شاعر از پریشانی دل و جان خود به خاطر عشق صحبت میکند و از سحر و جاذبهای که در چهره محبوب وجود دارد، میگوید. او به غم فراق و درد دلش اشاره میکند و بیان میدارد که هیچ درمانی جز لبهای معشوق نمیتواند او را تسکین دهد. شاعر همچنین به زیبایی و شیرینی چهره محبوب اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز نمیتواند با زیبایی او در بهشت مقایسه شود. در پایان شعر، شاعر تأکید میکند که چشم به غیر محبوب نمیتواند بدوزد و تمام خواستههایش در عشق به او نهفته است.
هوش مصنوعی: زلف تو، دنیایی از آشفتگی و بینظمی دارد و تمام احساس من، هم دل و هم جان، به خاطر تو است.
هوش مصنوعی: این چه جادویی است که زیبایی لبان و دندانها به قدری است که مانند مروارید و مرجان دلربا به نظر میرسند؟
هوش مصنوعی: در درد جدایی از دوست، طبیب نتواند به جز از عناب لب، درمانی بیابد.
هوش مصنوعی: جز دریای بیپایان غمت، هرچند دریای دیگر ممکن است محدودیتهایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل تو را با زیبایی و شکوه ندیده باشد، پس کیست که در باغ بهشت، مانند تو را دیده و لذت برده است؟
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و زیبایی صورتت، در باغ، غنچهها به آرامی در چاکهای لباس خود پنهان شدهاند.
هوش مصنوعی: پرندهای که در باغ گل آواز میخواند، با آنکه در حالتی آشفته و پریشان به سر میبرد، چگونه میتواند غزلخوانی آرام و دلنشین داشته باشد؟
هوش مصنوعی: از زیبایی و روشنی که چهرۀ تو دارد، شمعی روشن شده و آتش دل را در سینهاش پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: علی را در هر دو جهان هدف خود قرار بده و هرگز نتوانی به غیر از دوست به کسی نگاه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنکه همت ورای کیوان داشت
جیب جان نور نقد قرآن داشت
دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
یار دل برده دست بر جان داشت
دیده در میفشاند در دامن
گوییا آستین مرجان داشت
اندرونم ز شوق میسوزد
[...]
بیحد و بیکران مریدان داشت
صد جهان نهفته در جان داشت
نفسش گرچه صد جهان جان داشت
مرده جهل را چه درمان داشت
ترک مستم که قصد ایمان داشت
چشم او میل غارت جان داشت
خون من چون شراب می جوشد
وز دلم هم کباب بریان داشت
دیده در می فشاند در دامن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.