از این آتش که عشقت در من افروخت
سمندر سوختن را از من آموخت
زند هندو از آن خود را بر آتش
که از عکس تو آن آتش برافروخت
بلی این آتش از سودای عشقست
که او هم شمع و هم پروانه را سوخت
نثار گوهر یکدانه ای کرد
گهرهائی که بحر دیده اندوخت
سراپا آتشم آشفته چون شمع
مرا تا کسوت عشقش به تن دوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دیباهای زَربَفْتَش سرافروخت.
بُخورِ عود و مشکش زیر برسوخت.
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت
دل روشن به تعلیمش برافروخت
وزو بسیار حکمتها در آموخت
درآمد آتشی و جمله را سوخت
مرا برهاند و جانم را بر افروخت
چو نور پاکش اول مشعل افروخت
مه و خورشید شمع خویش از آن سوخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.