زهجر زلف تو گفتم شبی کنیم شکایت
فغان که این شب تیره نمیرسد بنهایت
نمیدهد دلم از دست دامن شب یلدا
که در درازی و تاری ززلف تست کنایت
بسوزی ار بعدالت ببخشی ار زکرامت
زتست بخشش و رحمت زماست جرم و جنایت
دعا کنم چو بدشنام نام من بلب آری
که فحش از آن لب شیرین کرامتست و عنایت
حدیث عشق زپروانه پرس وصدق از او جو
که سوخت جانش و از سوختن نکرد شکایت
بغیر شمع که میسوخت شب بحالت زارم
کسی بشام فراق توام نکرد حمایت
بدیده رشگ برد دل برای دیدن رویت
ببین که بخل چه قدر است و رشگ تا به چه غایت
بجز نسیم سحر کو شمیم زلف تو آورد
کسی بزخمی ناسور دل نکرد رعایت
فراق نامه آشفته گر بکوه بخوانی
بسنگ خاره کند آه درمند سرایت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی و فراق معشوق شکایت میکند و به تیرهروزی شب یلدا اشاره دارد. او احساس درد و تنهایی خود را بیان میکند و از زلف معشوق به عنوان نشانهای از زیبایی و دلنشینی یاد میکند. شاعر از خداوند رحمت و بخشش میطلبد و به عشق پروانه و سوختن او اشاره میکند که نشاندهنده عمق احساسات عاشقانهاش است. در پایان، شاعر به سختیها و غم فراق پی میبرد و از هیچ حمایتی در شبهای تنهاییاش برخوردار نیست.
هوش مصنوعی: از دوری موهای تو در شب میگویم که بیاییم فریاد بزنیم، زیرا این شب تاریک به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر شب یلدا از دامن سیاه آن رها نمیشود، زیرا تاریکی و بلندی آن یادآور زیبایی و جذابیت موهای توست.
هوش مصنوعی: اگر تو بعد از عدالت بسوزی، ما هم از روی کرامت به تو میبخشیم. اما ما از رحمت و بخشش خودمان به تو محبتی نمیکنیم، زیرا جرم و جنایت از ماست.
هوش مصنوعی: زمانی که میخواهم دعا کنم و به کسی بد و بیراه بگویم، نام من را به زبان میآورید. زیرا هر نوع فحش و ناسزا از آن لب شیرین، نشانهی محبت و توجهی است که دارید.
هوش مصنوعی: از پروانه درباره عشق بپرس و از او درخواست کن که حقیقت را بگوید؛ زیرا او جانش را در این راه باخته و از سوختن خود هیچ شکایتی ندارد.
هوش مصنوعی: به جز شمعی که به خاطر فراق تو میسوزد و حال و روز من را بدتر میکند، کسی شبانگاه به من توجهی نکرد و از من حمایت نکرد.
هوش مصنوعی: از شدت حسادت، دلم برای دیدن روی تو تنگ شده است. ببین که چقدر حسادت و بخل وجود دارد و این حسادت به چه حدی رسیده است.
هوش مصنوعی: جز نسیم صبحگاهی، هیچ کس دیگر بویی از موهای تو نیاورده است. کسی حتی به دل شکستهام توجهی نکرده است.
هوش مصنوعی: اگر نامه جدایی را با صدای بلند بخوانی، آه و نالهات مانند سنگی خارا به دل کوه میافتد و ویرانی به بار میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت
به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت
بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم
قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت
ملامت من مسکین کسی کند که نداند
[...]
هر آن حدیث که از عشق میکند، روایت
خلاصه سخن است آن و مابقی است، حکایت
جهان عشق ندانم چه عالمی است، کانجا
نه مهر راست زوال و نه شوق راست، نهایت
بیا بیا که همه چیز راست، حدی و ما را
[...]
گذشت عهد نبوت و رسید دور ولایت
نماند حاجت امت بمعجزات و بآیت
ز شرک روی به توحید کرده اند خلایق
نهاده اند بتحقیق رخ براه هدایت
نهایت همه انبیا و رسل گذشته
[...]
جفا و جور توام بر دل است و لطف عنایت
به شکر آن نتوانم ادا چه جای شکایت
پی صبوح شب تیره ره به میکده بردم
مگر که همت پیر مغان نمود هدایت
ربود هوش دلم را به عشوه مستی ساقی
[...]
کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت
که برده دل ز تو ای دلبران شهر فدایت
غم که کرده خلل در خرام چابکت ای گل
ز رهگذر که در پاخلیده خارجفایت
سیاست که ز اظهار عشق کرده خموشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.