لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
محتشم کاشانی

کدام سرو ز سنبل نهاده بند به پایت

که برده دل ز تو ای دلبران شهر فدایت

غم که کرده خلل در خرام چابکت ای گل

ز رهگذار که در پاخلیده خارجفایت

سیاست که ز اظهار عشق کرده خموشت

که حرف مهر کسی سر نمی‌زند ز ادایت

اشارت که سرت را فکنده پیش به مجلس

که بسته راه نگه کردن حریف ربایت

سفارش که تو را راز دار کرده بدین سان

که مهر حقه راست لعل روح فزایت

گهی به صفحهٔ رو زلف می‌نهی که بپوشد

شکسته رنگی رخسار آفتاب جلایت

گهی به سنبل مو دست میکشی که نگردد

دلیل عاشقی آشفتگی زلف دوتایت

تو از کجا و گرفتن به کوی عشق کسی جا

سگ تصرف آن دلبرم که برده ز جایت

اگر نه جاذبهٔ عاشقی بدی که رساندی

عنان کشان ز دیار جفا به ملک وفایت

مناز کم ز نکویان سمند ناز که هستی

تو از برای یکی زار و صد هزار برایت

به محتشم که سگ توست راز خویش عیان کن

که چون جریده به آن کو روی دود ز قفایت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت

به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت

بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم

قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت

ملامت من مسکین کسی کند که نداند

[...]

سلمان ساوجی

هر آن حدیث که از عشق می‌کند، روایت

خلاصه سخن است آن و مابقی است، حکایت

جهان عشق ندانم چه عالمی است، کانجا

نه مهر راست زوال و نه شوق راست، نهایت

بیا بیا که همه چیز راست، حدی و ما را

[...]

شمس مغربی

گذشت عهد نبوت و رسید دور ولایت

نماند حاجت امت بمعجزات و بآیت

ز شرک روی به توحید کرده اند خلایق

نهاده اند بتحقیق رخ براه هدایت

نهایت همه انبیا و رسل گذشته

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شمس مغربی
امیرعلیشیر نوایی

جفا و جور توام بر دل است و لطف عنایت

به شکر آن نتوانم ادا چه جای شکایت

پی صبوح شب تیره ره به میکده بردم

مگر که همت پیر مغان نمود هدایت

ربود هوش دلم را به عشوه مستی ساقی

[...]

آذر بیگدلی

کجا روم؟ که اگر باشدم ز دست شکایت

شکایتی است که دارد ز شه گدای ولایت!

همیشه با سگ کویت جفای غیر شمارم

چو دوستی که ز دشمن کند بدوست شکایت

چو دوست با تو بود دوست، از گنه چه تزلزل؟!

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آذر بیگدلی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه