خلق مشتاق و ندیده رخ همچون قمرت
نه مباح است در این ماه من سفرت
ناقه رهوارو تو لیلی صفت اندر محمل
دل من چو سگ لیلی زقفای اثرت
تا میان تنگ نه بستی پی خون ریختنم
نشد آگه دل سرگشته زسر کمرت
معنی منظر تو بی بصران کی دانند
نشناسد بحقیقت مگر اهل نظرت
گر متاع دو جهان سربسر آرند بها
نفروشم برضا یکسر موئی زسرت
گرنه آتشکده شد سینه ات آشفته چرا
برق سان شعله فرومیچکد از شعر ترت
تو همه شب می گلگون کشی از ساغر غیر
چه غم ار خون بخورد عاشق خونین جگرت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای فرشته صفتی کز سر تعظیم و جلال
زیر ران شدست ابلق شام و سحرت
معنی بکر به دور تو چو نی سر بفراشت
از چه از همدمی لفظ خوش چون شکرت؟
بر سر آمد ز جهان ذات تو چون موی و مباد
[...]
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت
جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت
[...]
ای که شاهان جهانند گدایان درت
پادشاهست گدایی که بیابد نظرت
چون توانگر اگرت تحفه نیارم بر در
همچو درویش بیایم بگدایی بدرت
ای برو خوب چو اشکوفه باران دیده
[...]
رخشد از چهره همی جلوه شمس و قمرت
مگر از مهر بود ما در و از مه پدرت
پدر و مادرت از ماه و زمهر است مگر
که برخساره بود جلوه شمس و قمرت
تو بدین طره و رخسار بهر جا گذری
[...]
گر بگویم که وداع علی اکبر پسرت
شده پر خون جگرت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.