گر جهانم یار باشد کیست باری چون تو دوست
ور دو عالم دوست گیرم در نیابم چون تو دوست
پیش آه آتشینم هفت دوزخ شعلهایست
دجله و سیحون و جیحون پیش چشمم آب جوست
جان بود چون کاه مهر روی جانان کهرباست
دل همان طفلی که با عشق تو او را طبع و خوست
دیگری باید که گوید وصف چوگان تو را
از دل عاشق چه میپرسی که سرگردان چو گوست
تا که پا تا سر شوم جانان ز جان کردم وداع
تا سراسر لب شوم از تن برون کردیم پوست
خطه چین است روی تو مگر کز چشم و زلف
تودهاش عنبرفشان و آهوانش مشکبوست
لاف از بالا و رخسار تو زد کاینک به باغ
گل به خاری مبتلا و سرو پا در گل فروست
عشق چون ورزیدی آشفته نمانی پارسا
زاهدی و عاشقی چون صحبت سنگ و سبوست
بر در میخانه توحید گشتم جبههسا
زانکه می عشق و علی مرتضی ساقی اوست
خاک هر کویی همیبیزم که دل گم کردهام
هرکه او گم کردهای دارد یقین در جستجوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و احساس عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد. او تأکید میکند که هیچ دوستی مانند محبوبش وجود ندارد و تمام نعمتهای دنیا در برابر عشق او کوچک به نظر میرسند. احساساتش آنقدر عمیق است که جانش را به کاه و دلش را به کودک معصومی تشبیه میکند که فقط به عشق محبوبش میاندیشد. او از توصیف زیباییهای معشوق میگوید و عشق را به چیزی شبیه به عیش و نوش میداند. در پایان، شاعر بیان میکند که در جستجوی عشق، همه جا را میگردد و این احساس گمگشتگی و جستجو برای یافتن معشوق را به تصویر میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست
صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست
گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار
یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست
خاک پایش بوسه خواهم داد آبم گو ببر
[...]
من به قول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست
گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان
حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست
چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب
[...]
مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست
شاخهای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست
دوست میدارم نسیم صبح، راکو، در هوا
تا نفس میآیدش، جان میدهد بر بوی دوست
دوست را هر دو جهان، گرچه هوا دارند و من
[...]
حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست
گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست
صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب
زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست
دل که چون گویست در میدان عشق آشفته حال
[...]
پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست
آب خورد سرو ما گویی مگر از آب روست
قاصد خونست ما را آنکه میگوئیم یار
دشمن جانست ما را آنکه میداریم دوست
از ضعیفی تار موئی شد وجودم، این عجب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.