گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

عقرب زلف کجت بماه قرین است

ما رسیه خازن بهشت برین است

زهره چنگی که مشتریست غلامش

مشتری آن غلام زهره جبین است

گفتمش از کعبه برد جانب دیرم

گفت مکن شکوه رسم عشق چنین است

جم که مسخر نمود ساحت عالم

نام تواش زیب بخش مهر و نگین است

عقل بسودای خال تست که از چیست

هندوی آتش پرست خلد نشین است

من بدم واپسین خوشم که تو گفتی

وعده وصلم بروز بازپسین است

ترک نگاهت اشاره کرد بیغما

صبر و خرد برد و نوبت دل و دین است

لعل و قدت را نمونه کوثر و طوبی

باغ جمالت بهشت روی زمین است

من نخورم بی لبت شراب زکوثر

زهر بود بی تو گرچه ماء معین است

هر کسی آشفته با کسی بودش کار

حیدر صفدر ترا امام مبین است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

کاخ ملک خوبتر ز خلد برین است

با همه دیدارهای خوب قرین است

پیکر او آفت بضاعت روم است

صورت او کاهش صناعت چین است

گوئی خاک اندر او بزر نهفته است

[...]

انوری

ملک مصونست و حصن ملک حصین است

منت وافر خدای را که چنین است

شعلهٔ باسست هرچه عرصهٔ ملکست

سایهٔ عدلست هرچه ساحت دین است

خنجر تشویش با نیام به صلح است

[...]

ظهیر فاریابی

آنک به حق داور زمان وزمین است

خسرو پیروز بخت نصرة دین است

حامی اسلام بیشکین که چو گردون

مرکب دوران او همیشه بزین است

آنکه در اطراف ملکش از در طاعت

[...]

سعدی

بخت جوان دارد آن که با تو قرین است

پیر نگردد که در بهشت برین است

دیگر از آن جانبم نماز نباشد

گر تو اشارت کنی که قبله چنین است

آینه‌ای پیش آفتاب نهادست

[...]

کمال خجندی

در صف دلها غم تو صدرنشین است

مرتبه ناله از تو برتر ازین است

بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین

داعیه این است هر کرا دل و دین است

کس نشود سیر گفته ای ز وصالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه