هر غیر که بنگری زیار است
این نقش و نگار از نگار است
سر پنجه آن نگار ساده
از خون جهانیان نگار است
هرگز خطر گهر ندارد
هر کو که زبحر برکنار است
آتش نه قرارگاه هندوست
زلفین تو از چه بیقرار است
نقصان نکند چو زر در آذر
هر کس که بعشق پایدار است
درمان نپذیرد از طبیبان
آن دل که زدرد تو فکار است
گویند دل است منزل عشق
دل رفته و عشق بر قرار است
آشفته زجام عشق سر خویش
نه مست چنان نه هوشیار است
از میکده علی بکش می
کان باده خالی از خمار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عشق و زیبایی میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که هر چیزی را که ببینی، زیبایی و نقش و نگار آن تحت تأثیر عشق و زیبایی است. او از خون انسانها به عنوان منبع زیبایی یاد میکند و تأکید میکند که انسانهای بیعشق، مانند دریاچهای که از آب دور است، هیچ ارزشی ندارند. او همچنین به ناپایداری و عدم آرامش در عشق اشاره کرده و از دلهایی سخن میگوید که از درد عشق رنج میبرند و درمانی برای آن وجود ندارد. در نهایت، شاعر دعوت میکند که از میکده عشق بنوشند، زیرا آن باده خالی از غم و خمار است.
هوش مصنوعی: هر کس که ببینی، زیبایی او از زیبایی یک نقاشی نشأت میگیرد و همهی این مختصات و شکلها نتیجهی هنر و ذوق است.
هوش مصنوعی: سر انگشت آن معشوق ساده، نمایانگر زیبایی و لطافت است که به نوعی نشاندهنده تأثیر عمیق و دردناک جنگها و رنجها بر انسانهاست.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دریا دور باشد، هرگز خطر گوهری را نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: آتش نه محل سکونت هندوهاست، پس چرا موهای تو اینقدر بیقرار و آشفتهاند؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق پایدار است، مانند زر در آتش دچار نقصان نمیشود.
هوش مصنوعی: دلی که از درد تو رنج میبرد، هیچ پزشک و دارویی نمیتواند آن را درمان کند.
هوش مصنوعی: میگویند که دل، جایگاه عشق است؛ اما در واقع، دل رفته و عشق هنوز در جای خودش باقی است.
هوش مصنوعی: دلشوره و بیقراری ناشی از عشق او را به شدت دچار اغتشاش کرده است؛ نه به حدی مدهوش است که چیزی به یاد آورد، و نه به اندازهای هوشیار که بتواند خود را کنترل کند.
هوش مصنوعی: از میخانه علی بنشین و نوش جان کن زیرا این شراب از هر حالتی آزاد و رهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دل چه دلست و این چه یار است
کار من از این دو سخت زار است
کار من مستمند صعب است
کاندر بر من نه دل نه یار است
آبادان بدان سمند میمون
[...]
در خاطرم اینکه وقت کار است
کهاقبالْ رفیق و بخت یار است
چشمم ز غمت عقیق بار است
رازم ز پی تو آشکار است
از عشق تو بی قرار گشتم
عشق تو هنوز برقرار است
بیچاره دل من ای نگارین
[...]
جانا، نظری، که دل فگار است
بخشای، که خسته نیک زار است
بشتاب، که جان به لب رسید است
دریاب کنون، که وقت کار است
رحم آر، که بیتو زندگانی
[...]
زلف تو هنوز تابدار است
چشمت به کرشمه در خمار است
گفتی که وفا نیاید از من
سوگند مخور که استوار است
خون شد دل من، بگوی، ای باد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.