گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ما را که بر زبان نبود غیر نام دوست

با غیر هم بیان نکنم جز پیام دوست

ما گوش وقف کرده بغوغای دشمنان

باشد که استماع نمایم کلام دوست

خضر ارزآب چشمه حیوان حیات یافت

ما جاودانه عمر گرفته زجام دوست

آدم اگر زروضه دارالسلام رفت

ما را بود مقام بدارالسلام دوست

درویش را وطن نبود جز بملک فقر

کانجا زنند سکه دولت بنام دوست

یوسف اگر عزیز شد اندر دیار حسن

در مصر دلبریست بذلت غلام دوست

تکیه بجای عشق زند عقل خودپسند

دشمن بگو مکان نکند در مقام دوست

او را سزاست لاف سلیمانی ار زند

موری که یافت حشمتی از احتشام دوست

دامن مکش زکام نهنگان لجه خوار

آشفته شایدت که رساند بکام دوست

عشق است در طریقت ما جانشین عقل

در ملک دل شده قائم مقام دوست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست

برگرد بنده‌وار به گرد مقام دوست

گرد سرای دوست طوافی کن و ببین

آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست

خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین

[...]

سعدی

این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده می‌شود به امید وفای یار

جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست

تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن

[...]

صائب تبریزی

تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست

گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست

عارف ز جام مهر خموشی نیافته است

کیفیتی که یافت دلم از کلام دوست

رحم است بر کسی که ز کوتاه دیدگی

[...]

ملا احمد نراقی

کاین مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده می شود به امید وفای یار

جان رقص می کند ز سماع کلام دوست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه