آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

هر غیر که بنگری زیار است

این نقش و نگار از نگار است

سر پنجه آن نگار ساده

از خون جهانیان نگار است

هرگز خطر گهر ندارد

هر کو که زبحر برکنار است

آتش نه قرارگاه هندوست

زلفین تو از چه بیقرار است

نقصان نکند چو زر در آذر

هر کس که بعشق پایدار است

درمان نپذیرد از طبیبان

آن دل که زدرد تو فکار است

گویند دل است منزل عشق

دل رفته و عشق بر قرار است

آشفته زجام عشق سر خویش

نه مست چنان نه هوشیار است

از میکده علی بکش می

کان باده خالی از خمار است