گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

هر کرا خسرو دل در گرو شیرین است

باغ فردوس دلش منزل حور العین است

خاک فرهاد چه بر باد دهی ای خسرو

که برآمیخته خاکش بغم شیرین است

عنکبوتست که در پرده مگس صید کند

آنکه بی پرده کبوتر ببرد شاهین است

آه اگر دست بخون دگران آلاید

آنکه سر پنجه اش از خون دلم رنگین است

خار پشتست و مغیلان شب هجرم بستر

گر زدیبا و حریرم همه شب بالین است

نوبهارم زفراق تو دهد رنگ خزان

گر بدیماه بود وصل تو فروردین است

بوی لیلی بسر تربت مجنون چو رسید

خیزد و گوید روح الله منظور این است

شاه بیعشق گدائیست بسی بی تمکین

گرچه درویش بود عاشق با تمکین است

بدعا خواسته آشفته چو وصلت از خدا

همه شب ذکر ملایک به سما آمین است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode