گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ای لب لعل تو روح‌بخش مسیحا

پرتو رویت فروغ سینه سینا

عاشق و دیوانهٔ تو وامق و مجنون

مظهر رخسارهٔ تو لیلی و عذرا

جادوی بابل سحر چشم تو پنهان

معجز موسی به زیر زلف تو پیدا

آینه‌دار جمال تو مه و خورشید

بندهٔ لعل و قد تو کوثر و طوبی

خال سیاهت سواد دیده غلمان

زلف درازت کمند گردن حورا

نافه چین در نگار خانه ما نی

یا به گل عارض تو زلف چلیپا

آب ز گل می‌بری و تاب ز سنبل

برف کنی در چمن چو پرده به عمدا

وصف گل روی تو صبا به چمن گفت

گشت گل آتش به جان و بلبل شیدا

دل نشکیبد ننوشد از لب لعلت

تشنه نگردد نخورده آب شکیبا

زد ره آشفته کفر زلف کج تو

ترسمش آخر بری به ملت ترسا

تا که مگر دل رهد ز غمزه خوبان

بر در پیر مغان بریم تولا