گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

به یاد آب مجاور دلا در این فلواتی

بود سراب گمان میکنی مقیم فراتی

صنم پرست بدل بر زبان صمد ز چه گوئی

به کعبه و به بغل در نهفته لات و مناتی

اجل ز مرگ خلاصت دهد کشی ز چه منت

عبث ز خضر تو ممنون دلا به آب حیاتی

مکن به فضل و هنر فخر ای حکیم زمانه

که اوست مایه حرمان و آن دگر فضلاتی

بجوی عز قناعت بهل تو ذل طمع را

که بیش و کم نشود چون که ثبت گشت براتی

ز شام تار منالی به روز وصل مبالی

مقرر است به خوان جهان عشا و غداتی

به بحر جرم تو آشفته سخت مانده غریقی

مگر که نوح ز طوفان دهد ز لطف نجاتی

تو نوح و عرصه امکان تمام بحر فنایت

که دست حق به صفات ای علی که مظهر ذاتی