الا ای که داری طمع پادشایی
نیائی چرا بر در دل گدائی
از این چار گوهر چه دیدی حکیما
بجز تندی و پستی و بد هوائی
زاوراق دفتر چه خواندی معلم
بآتش بسوز این کتاب ریائی
بدل طرح کردند اکسیر اعظم
که خاک در دل کند کیمیائی
نه هردل بود مخزن گنج حکمت
نه هر دل در او تافت نور خدائی
دل جوی بیگانه از دین و دانش
دلی جو که با عشق کرد آشنائی
شکسته دلی خسته مستمندی
که درمان نخواهد بجز بی دوائی
از آن دل مراد دل خویشتن جوی
که دستت بگیرد به بی دست و پائی
زدوران گرت عقده ای مانده در دل
بود گریه مفتاح مشگل گشائی
چه عشق است آشفته عشقی که ایزد
کند وصف الکبریاء و ردائی
کجا بار باشد بگلزار عشقت
زدام هوس تا نیابی رهائی
بسر داری ار شوق گلگشت جانان
تو ایمرغ جان از قفس کن جدائی
دلا خون شو از غم که خون است اول
در آخر شود نافه مشک ختائی
نه ای نی که پیوسته نالی بمحفل
نوا عاشقان را بود بی نوائی
وصی نبی اصل شاخ ولایت
علی زینت مسند کبریائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم وزین غم
[...]
نوای تو ای خوب ترک نوآیین
درآورد در کار من بینوایی
رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن
که هرگز مبادم ز عقشت رهایی
ز وصفت رسیدهست شاعر به شعری
[...]
دلا تا تو اندر هوان و هوائی
نه جفت زمینی نه جفت هوائی
بلا از تو بیند همیشه تن من
بلائی تو یا بر بلا مبتلائی
چرا مهر دستان زنی برگزیدی
[...]
نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی
مبادا تو را زین نوا بینوایی
نواهای مرغان دو سه نوع باشد
تو هر دم زنی با نوایی نوایی
گر از عشق گویا شدستی تو چون من
[...]
نماند است در چشم من روشنائی
که افتاد با پیریم آشنائی
ز پیری چرا گشت تاریک چشمم
اگر آشنائی بود روشنائی
بهار جوانی فرو ریزد از هم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.