لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

تو را چه رفت که پیمان دوستان بشکستی

برون شدی زسر عهد و برخلاف نشستی

بدام دانه و خال و خطم بدام فکندی

برنگ و حیله و افسون مرا زقید بجستی

دو چشم وقف بروی تو بود باز ببستی

دلم که مخزن مهر رخ تو بود شکستی

زدامن ارچه بری دستم وز در چه برانی

بیا بیا که بپای تو سر نهم بدرستی

بیار ساقی مجلس زآب میکده جامی

بجرعه ای بنشانم غبار چهره هستی

اگر بزخم درونها نمک زنی زلبانت

بکن علاج دل اول که خود نخست بخستی

زفیض مستی رستی زننگ هوش رهیدی

بدام عشق درافتادی و زخویشتن تو برستی

بت خلیل شکن زیب کعبه دل ما شد

بهرزه از چه بتان رخام را بپرستی

خلیل بت شکن کعبه وجود علی شد

که عقل و حکمت افزاید از شراب به مستی

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
سعدی

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی

بنای مهر نمودی که پایدار نمانَد

مرا به بند ببستی خود از کمند بجَستی

دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودّت

[...]

اوحدی

اگر چه از بر من بارها چو تیر بجستی

هم آخرم بکشیدیّ و چون کمان بشکستی

درآمدم که نشینم، برون شدی به شکایت

برون شدم که بیایم، درم به روی ببستی

مرا به داغ بکشتی، ولی ز باغ رخ خود

[...]

سلمان ساوجی

خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت بچستی

صبا فدای تو بادم، برو که نیک بجستی

غلام قامت آن لعبتم که سرو سهی را

شکست قد بلندش، به راستی و درستی

بیا و عهد ز سر گیر، ای نگار اگر چه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

به خویشتن ز چه بستی دلا تو تهمت هستی؟

که تو حبابی و از بحر بود این همه مستی

فکند لطمه موج فراق چون به کنارت

به خود مبند تو تهمت گمان مدار ز هستی

خداپرستی و حق‌جوئی است تلخ به کامت

[...]

قاآنی

دلم به‌ زلف تو عهدی که بسته بود شکستی

میان ما و تو مویی علاقه بود گسستی

ز شکل آن لب و دندان توان شناخت که‌ یزدان

ز تنگنای عدم آفرید گوهر هستی

حدیث طول امل را نمود زلف تو کوته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه