گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بر دم تیغ کجت سر بنهم از خوشی

تا مگر از مکرمت دست بخونم کشی

بلبل اگر بر گلی نغمه سرا شد بباغ

روی تو گر بنگرد پیشه کند خامشی

دزد بود هوشیار در گذر کاروان

چشم تو ره میزند با همه بیهشی

از پی صید وحوش دام فکنده به ره

مرغ دلم میپرد تا تو بدامش کشی

در چمن ای شاخ گل با قد رعنا بچم

تا نکند سروناز دعوی گردن کشی

در بر روی تو گل پرده خود میدرد

پیش لبت غنچه را پیشه بود خامشی

شایدت آشفته وار حال دگرگون شود

از کف ساقی ما گر قدحی در کشی

 
 
 
مولانا

یا ملک‌المحشر، ترحم لا ترتشی

کل سقیط ردی ترحمه تنعش

تحبس ارواحنا فی صورت صورت

فی ورق مدرک جل عن المنقش

نورک شعشاعه یخرق حجب الدجی

[...]

سعدی

ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی

گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی

گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست

ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی

گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه