به شهر مصر از خجلت ببندد دکه حلوایی
اگر آن پستهٔ شیرین به شکرخنده بگشایی
کساد مشک و عنبر در ختا و چین کنی عمدا
گره از زلف مشکین گر به راه باد بگشایی
بپوشد مه به رخ پرده چو تو پرده برانداری
رود سرو از چمن بیرون چو تو با ناز بازآیی
به خوبی ای صنم طاقی وحید عصر و آفاقی
مسخر شد چو آفاقت بزن نوبت به یکتایی
چو دل بر نیکوان بستی وداع عقل و دین میکن
حدیث عشق گر خواندی بشوی اوراق دانایی
ز رسوایی نیندیشد کسی کاو عشق میورزد
که از آغاز شد همخوابه با هم عشق و رسوایی
به جامم زهر اگر ریزی چو شهد از شوق مینوشم
که حنظل چون شکر گردد به کامم چون تو فرمایی
به یک بوسه علاجم کن ز عناب میآلودت
که از عناب میآید علاج درد سودایی
بدان چستی که آهن را برد آهنربا از جا
به یک غمزه تو دل زآهندلان شهر بربایی
می گلگون بده ساقی غنیمت دان دم باقی
که میبخشد فراقت از غم دنیا و دنیایی
چرا زلفت پریشانت مرا آشفتهتر دارد
گر از زنجیر هر دیوانه میبیند شکیبایی
کمند شاه را مانی ز بس خم در خمی ای مو
علی کاو را مسلم گشته در آفاق مولایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت محبوبی اشاره دارد که عشق و زیبایی او باعث میشود چیزهای عادی به نظر بیایند و ارزش خود را از دست بدهند. شاعر بیان میکند که حتی در شهر مصر، به دلیل زیبایی او، دکان حلوایی میبندد و اشاره به عواید عشق و رسوایی دارد. او همچنین بر تأثیر عمیق عشق بر عقل و دین تأکید میکند و میگوید که کسانی که عشق میورزند، از رسواییها نمیترسند. عشق به محبوب، شاعر را به جایی میرساند که حتی زهر را به شهد و تلخی را به شیرینی تعبیر میکند. در نهایت، شاعر از محبوب خود میخواهد که با یک بوسه و یک غمزه، دلش را فریب دهد و او را از اندوه دور کند. این شعر به طور کلی مورد عشق و زیبایی، درد و لذتهای عشق پرداخته است.
هوش مصنوعی: اگر در شهر مصر کسی به خاطر خجالت فروشگاه شیرینیاش را ببندد، به این دلیل است که تو با لبخندی شیرین و دلنشین، خوشمزگی و جذابیت خود را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: اگر به عمد در ختا و چین بگذاری عطر خوش مشک و عنبر به کمرنگی برود، و اگر گره از زلف سیاه او باز کنی، ممکن است باد به برکت آن، بگذارد.
هوش مصنوعی: مه به آرامی چهرهاش را میپوشاند، همانطور که تو با احتیاط پرده را کنار میزنی. سرو نیز با ناز و زیبایی از باغ بیرون میآید، مانند تو که با شکوه و لطافت به نزد ما بازمیگردی.
هوش مصنوعی: ای زیبای بینظیر زمان و مکان، وقتی که جمال تو در همه جا درخشید، باعث شد که همه چیز به تو توجه کند و به یکتایی تو نوبت دهند.
هوش مصنوعی: وقتی قلبت را به خوبیها واگذاری، باید با عقل و دین وداع کنی. اگر داستان عشق را بخوانی، باید صفحات داناییات را کنار بگذاری.
هوش مصنوعی: هیچکس به رسوایی فکر نمیکند زمانی که به عشق ورزیدن مشغول است، چرا که از همان ابتدا عشق و رسوایی به هم آمیختهاند.
هوش مصنوعی: اگر در جام من زهر بریزی، من آن را مانند عسل مینوشم. چون برای من تو چنین میخواهی، حنظل برای من مثل شکر میشود.
هوش مصنوعی: به یک بوسه، مرا درمان کن از میوهای شیرین و خوشرنگ که از آن میآید راه درمان درد و احساساتی سخت.
هوش مصنوعی: بدان که تو چقدر توانایی و قدرت داری، مانند آهنربا که آهن را به آسانی جذب میکند. تو با یک لبخند میتوانی دلهای آهنی و سختدلهای شهر را تسخیر کنی.
هوش مصنوعی: ای ساقی، میهای سرخ را به من بده، زیرا لحظههای باقیمانده را غنیمت بشمار. این می، غم و اندوه دنیا و دنیوی را از دل دور میکند.
هوش مصنوعی: چرا وجود نامرتب و بینظم زلفهایت باعث آشفتگی و بیتابی بیشتری در دل من شده است، در حالی که هر دیوانهای در دنیای خود زنجیرهایی را میبیند و از آنها صبوری میکند؟
هوش مصنوعی: کمند شاه، مانی را به خاطر پیچیدگیهای زیاد موهایش به یاد میآورد. او مانند علی است که در عالم به مقام والایی دست یافته و دیگران او را مسلمان میدانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.