گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

سوختم کس نه دود دید و نه بوی

پیش خامان حدیث پخته مگوی

میل شیرین زبانی دشمن

نکنم گرچه دوست شد بدخوی

صبری ایشیخ بادیه فرسا

خانه دل چو هست کعبه مجوی

تشنه در احتمال آب بمرد

جاری آب فرات اندر جوی

رندی و زهد و عشق و حکمت و دین

آب و آتش شمار و سنگ و سبوی

نبود درس عشق در دفتر

گو بیا این ورق در آب بشوی

روزی ای شهسوار عرصه حسن

پیش چوگانت اوفتم چون گوی

عارفان در سماع روحانی

صوفیان در طلب بها یا هوی

بکنی ذکر آن لب آشفته

بذله های لطیف و نغز بگوی

چون نویسی مدیح حیدر را

مشک از کلک تو بگیرد بوی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode