ببینمت که در پی آزردن منی
تیغت بدست و بر سر عاشق نمیزنی
مستغنی است حسن تو از وصف این و آن
خورشید خود دلیل خود آمد بروشنی
در راه باد زلف پریشان چه میکنی
دلهای خستگان زچه هر سو پراکنی
روزی گذر بکشته بیحاصلان بکن
کاندوختیم بشوق تو ای برق خرمنی
من برکنم دل از رطب وصل تو مگر
کز باغ دهر نخل وجودم تو برکنی
لبریز شیشه ایست دل از مهر تو ولی
اصرار میکنی تو که این شیشه بشکنی
خرقه بمی بشستم و رفتم بخانقاه
شیخم زدر براند که آلوده دامنی
آلوده ای تو دست نگارین بخون غیر
با دوستان مشفق داری چه دشمنی
روئین تنت به تیر نظر پایدار نیست
دیبا چگونه تابد با تیره آهنی
چون گوی میرود سرما از قفای تو
شاید گرش بحلقه چوگان در افکنی
آشفته سر بکوی مغان نه که میکند
عرش برین بخاک در او فروتنی
خاک نجف سرای علی عرش معنوی
کاندر هوای او نسزد مائی و منی
دیر مغان اهل حقیقت که اندر او
پیغمبران گرفته مکان بهر ایمنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
درشرط ما نبود که با من تو این کنی
دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا
آگه نبودهام که همی دانه افکنی
پنداشتم همی که دل از دوستی دهی
[...]
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
[...]
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط تو نبود که با من تواین کنی
از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی
وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ
آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله که عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاک فارغی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.