گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

صبح عید است شبی کز در من بازآئی

زآنکه شب را نبود صبح به این زیبائی

نبود حاجت صبحم به شبان یلدا

گر بناگوش به زیر خم مو بنمائی

اوفتادت به قضا حلقه آن زلف رسا

میزند با قد تو لاف ز هم‌بالائی

خونم ار هیچ بود لیک کند ناخن رنگ

تا به کی پنجه به خون دگران آلائی

پیکر تست نه مردم که به چشمان بیند

میدهد عکس تو در دیده من بینائی

امتحانم چه کنی خسته تیر نظرم

تا به کی از نظرم میروی و می‌آئی

بعد از این در به رخ مدعیان باید بست

شایدت سیر توان دید در آن تنهائی

آسمان بسته به رویم در رحمت امشب

وقت آن شد که در میکده را بگشائی

گفتی افسوس از آن سر که نشد خاک درم

ما ستاده به غرامت تو چه می‌فرمائی

حسن رخسار تو زآرایش کس مستغنی است

از خط و خال چه حاجت که جمال آرائی

گر هوائی بجز از مهر علی هست تو را

بهل آشفته عبث باد چه می‌پیمائی

در جهان کس نشنیدم که بود همتایش

کوفت بر بام حرم کوس چو بر یکتائی

 
 
 
عراقی

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

[...]

مولانا

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی

کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی

چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی

ز پی خشم رهی ساعد و کف می‌خایی

صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی

راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی

سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ

[...]

همام تبریزی

اثر لطف خدایی که چنین زیبایی

تا تو منظور منی شاکرم از بینایی

نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا

که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی

چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
حکیم نزاری

محرمی کو که پیامی برد از من جایی

خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی

عجبی ، نادره‌یی ، طُرفه کشی ، چالاکی

شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی

امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه