سودای تو هر شب کشدم بر سر کوئی
چون آینه هر لحظه کنم روی بروئی
کی یکسر مو جان زفسون تو برد دل
کامیخته سحر تو بر هر سر و موئی
امشب بکجا میروی ای سرو خرامان
کاز هر بن مژگان رود از یاد تو جوئی
جز کنج در میکده ما را نبود کنج
من غیر تو هرگز نکنم روی بسوئی
من خوی نگردانم و روی از تو نپیچم
ترکانه تو هر لحظه برائی و بخوئی
چون عود اگر سوخته ام بوی خوشم نیست
در آه من از زلف تو آمیخته بوئی
ای سینه سیمین تو مگر نقره خامی
ای دل تو در آن سینه مگر آهن و روئی
ای محتسب از عاقبت خویش بیندیش
روزی که زنی سنگ تغافل بسبوئی
از هو بجز از نام علی هیچ مجوئید
صوفی بعبث چند زنی هائی و هوئی
افکنده سر آشفته بمیدان ارادت
شاید که شمارند زچوگان تو گوئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حس عاشقانه و آرزوی شاعر برای معشوقهاش است. شاعر هر شب به یاد معشوق در کوی او سر میبرد و همچون آینه پیوسته به روی او نگاه میکند. او از قدرت سحر و جذبهی معشوق سخن میگوید و از اینکه چطور در دل او جا دارد. شاعر از معشوقهاش میپرسد که به کجا میروی و به یاد او، چشمانش پر از اشک میشود. او به میکدهای که در آنجا با معشوقهاش است اشاره میکند و میگوید که هیچ کس غیر از او برایش اهمیت ندارد. شاعر خود را همچون عودی میداند که اگر سوخته باشد، هنوز بوی خوشی از خود دارد. او از دل و سینهاش میپرسد که آیا آنها نیز بیاحساسند و در آخر به محتسب توصیه میکند که به عاقبت کار خود بیندیشد و بر اهمیت عشق و یاد علی تاکید میکند. در نهایت، شاعر از عشق و ارادت خود به معشوق یاد میکند.
هوش مصنوعی: هر شب عشق تو مرا به وسوسه میاندازد که به راهت بیفتم و در هر لحظه به چهرهات نگاه کنم.
هوش مصنوعی: کسی که تمام وجودش تحت تاثیر جاذبه و سحر توست، واقعاً دلباخته و سرگشته عشق تو شده است. این عشق به گونهای است که بر هر سر و مویی در زندگیاش سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: امشب کجا میروی ای سرو زیبای خوشرشک، که یاد تو از هر جایی به خاطر افتاده است؟
هوش مصنوعی: در غیر از میکده ما، جایی برای ما نیست. تنها به سوی تو مینگرم و هرگز به سوی کسی دیگر نخواهم رفت.
هوش مصنوعی: من هرگز رفتاری غیر از خودم نخواهم داشت و از تو فاصله نمیگیرم. تو هر لحظه به سوی من میآیی و با محبتت مرا محاصره میکنی.
هوش مصنوعی: اگرچه چون چوب معطر عود سوختهام و بوی خوشی از من نمیآید، اما در آه و ناله من، عطر زلف تو به خوبی حس میشود.
هوش مصنوعی: ای سینهٔ نازنین تو، آیا تو مانند نقرهٔ خالص هستی؟ و آیا دل تو در این سینه، مانند آهن و سرسختی است؟
هوش مصنوعی: ای نگهبان مذهب، به عاقبت کار خود فکر کن، روزی که زنی به خاطر نادانیاش، سنگی به بشکهای بیندازد.
هوش مصنوعی: از حقیقت جز نام علی چیزی نطلبید، ای صوفی! چرا بیدلیل در جستجوی زنی و نغمهای هستید؟
هوش مصنوعی: در میدان محبت، سر و وضع آشفتهای داری، شاید که دیگران تو را به عنوان یک بازیکن ماهر بشناسند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی
از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی
بیموکب جاه تو فلک بیهده تازی
با حجت عدل تو ستم بیهده گویی
خاقانت نخوام که سزاوار خطابت
[...]
گر با تو زبانی شودم هر سر موئی
وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی
از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم
وز ناله من در تو نگیرد سرموئی
در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز
[...]
ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی
روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی
آخر سر مویی به ترحم نگر آن را
کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی
کم مینشود تشنگی دیده شوخم
[...]
ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی
ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی
شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید
نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی
از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد
[...]
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
شرطست که دست از من دیوانه بشوئی
بر روی نکو این همه آشفته نگردند
سرّیست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی
طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.