گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

در کمندم فکنده صف شکنی

نقدم از کف ربوده سیمتنی

سخت بازو و عربده جوئی

صف شکن جان شکار راهزنی

غیر زلفش ندیده کس که کند

جا ببال فرشته اهرمنی

چند عاشق کشی کنی شیرین

بهر شهرت بس است کوه کنی

من نگویم که ماه در فلکی

من نگویم که سرو درچمنی

زآنکه از آن ندیده ام رفتار

زآنکه نشنیده ام از آن سخنی

گل شاداب گلشن جانی

ماه بزمی و شمع انجمنی

با رخ و زلف تو خطا باشد

که ببویند سنبل و سمنی

مگر ای زلف نافه چینی

مگر ای چشم آهوی ختنی

بنواز ای شمیم گلشن مصر

پیر کنعان ببوی پیرهنی

ما و من را بنه بکش می عشق

تا نماند بجای ما و منی

می عشقت که بخشد آشفته

جز علی یا حسین یا حسنی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

ای خروس ایچ ندانم چه کسی

نه نکو فعلی و نه پاک تنی

سخت شوریده طریقیست تو را

نه مسلمانی و نه برهمنی

طیلسان داری و در بانگ نماز

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

هر چه موی سپید بینی تو

دست در دامن بهانه زنی

برکنی گوئی این ز سودا بود

من ندانم که را همی شکنی

پنبه زاری شد آن بناگوشت

[...]

مجیرالدین بیلقانی

لشکر شب رسید تن چه زنی؟

حبشی دست یافت بر ختنی

ادیب صابر

چون تو را خوان و کاسه نبود

بیهده کوس مهتری چه زنی

بی مروت تو را منی نرسد

ای منی چند از این منیّ و منی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه