ای هشت باب خلد ز روی تو آیتی
وز قامت تو شور قیامت کنایتی
تفسیر سر آیه نورش شود عیان
هر کاو ز مصحف رخ تو خواند آیتی
مانده به این امید خضر زنده در جهان
کز چشمه حیات تو بیند سقایتی
پرچم به فرق مهر و مه از غالیه که زد
جز تو که برفراشتی از زلف رایتی
اندر هوای حسن ازل عشق شد پدید
آن را نهایتی نه و این را بدایتی
عشقم خراب کرده و آری چنین کند
چون پادشه به قهر بگیرد ولایتی
عمرم به سر رسید و نشد شام هجر صبح
گوئی ندارد این شب تیره نهایتی
خضر ای خط چو گرد لبت را گرفت گفت
این چشمه جز به خضر ندارد کفایتی
شد نافه خون به ناف غزال ختا و چین
کرده صبا ز زلف تو گویا حکایتی
چون شد که شد ز خون کسان پنجهات خضاب؟
در حق من رقیب نکرد ار سعایتی
ما کِشته تخم و منتظر ابر رحمتیم
ای پادشه به کِشت رعیب رعایتی
آشفته را به کوی مغان راهبر که شد؟
گر پیر میفروش نکردش هدایتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت شخصی معشوق میپردازد و با نمادها و استعارههای مختلف، احساسات عاشقانه شاعر را بیان میکند. شاعر از قیامت، نور، و چشمه حیات صحبت میکند و به نقش معشوق در زندگی خود اشاره میکند. او به امید و آرزوهایش اشاره دارد و از درد جدایی و بیپایانی شبهای هجران مینالد. همچنین به قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگی خود میپردازد و در پایان به دنبال هدایت و راهنمایی در دنیای پر آشوب عشق است.
هوش مصنوعی: تو نمادی از بهشت هستی و زیبایی تو نشانهای از قیامت و دگرگونیهاست.
هوش مصنوعی: هر کسی که از کتاب تو آیات را بخواند، نور و روشنی آن به وضوح برایش نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: خضر در این دنیا با امیدی باقی مانده است که از چشمه حیات تو، سعادتمندی و نوشیدن زندگی را مشاهده کند.
هوش مصنوعی: پرچم به نشانه زیبایی خورشید و ماه برفراشته شده است، ولی جز تو که با موهای زیبایت نماد رایت را برافراشتهای، کسی دیگر اینقدر توانا نیست.
هوش مصنوعی: در فضایی که زیبایی ازلی وجود دارد، عشق به وجود آمده است؛ این عشق پایانی ندارد و آغاز آن نیز مشخص نیست.
هوش مصنوعی: عشقم مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده و به همین شکل عمل میکند که یک پادشاه با خشم، سلطنت یک سرزمین را به دست میگیرد.
هوش مصنوعی: عمرم به پایان رسید و در این مدت نتوانستم از جدایی لذتی ببرم، گویی این شب تاریک هیچ پایانی ندارد.
هوش مصنوعی: ای خضر، وقتی خطی را که دور لب تو است در دست گرفتی، گفتی این چشمه تنها به خضر نیازی ندارد و کافی نیست.
هوش مصنوعی: دمی خنک وزید و بوی خوشی از موی تو بلند شد، گویی داستانی را روایت میکند که خون ناف غزال، به زیبایی و لطافت غمگینی پیوسته است.
هوش مصنوعی: چرا دستت به خون دیگران رنگین شده؟ آیا در حق من تلاشی نکردی؟
هوش مصنوعی: ما در راه کشاورزی خود دانه افکندهایم و حالا منتظر باران رحمت هستیم. ای پادشاه، به حال رعیت توجه کن.
هوش مصنوعی: آدمی که در زندگیاش بینظم و آشفته است، چگونه میتواند در مسیر صحیح هدایت شود؟ مگر اینکه آن پیر و مجرب که به فروش شراب مشغول است، او را راهنمایی کند و راه درست را به او نشان دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی
نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی
پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی
هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی
از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی
[...]
ای در کف تو جایگه هر کفایتی
در زیر شکر و منت تو هر ولایتی
هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی
هر لحظهای ز شاه جهانت عنایتی
بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی
[...]
ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
[...]
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
[...]
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.