صنما چرا نقاب از رخ خود نمیگشائی
زکه رخ نهفته داری زچه رو نمینمائی
برخت چو کس نگاهی نفکند غیر دیده
چه شوی نهان ز دیده که ت عین دیده بانی
چو دل از منی و مائی نگذشت شد عیانش
که توئی و اوئی و توئی من و مائی
بههزار دیده خواهم که نظر کنم برویت
بههزار کسوت ایجان چو تو هر زمان برآیی
رخ اگر چنین نمائی همه وقت عاشقان را
عجب ار نداندت کس که او از کجایی
تو اگرچه بس عیانی ز ره صفت ولیکن
ز همه جهان جهانی بحجاب کبریائی
نشود کسی عراقی به حقایق عراقی
نشود کسی سنائی به معارف سنائی
مشنو حدیث آنکس که بهعشوه گفت با تو
پسرا ره قلندر سزد ار بمن نمایی
پسرا اگر هوای سر کوی دوست داری
مگذار مغربی را مگزین ازو جدائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صفت خدای داری چو به سینهای درآیی
لمعان طور سینا تو ز سینه وانمایی
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی
همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی
صفت شراب داری تو به مجلسی که باشی
[...]
چو بگشت کویت آیم به بهانه رخ بپوشی
چو روم ملول از آن در، ز در، دگر در آیی
گرهی ززلف بگشا و بکش زرخ نقابی
بنمای در دل شب بخلایق آفتابی
دو جهان حجاب نبود بمیان ما و معشوق
تو گمان کنی رقیبا که میان ما حجابی
نه خوی است برفشانده بعذار آتشینت
[...]
ملک الملوک فضلم به فضیلت معانی
ز من و زمان گرفته به مثال آسمانی
نفس بلند صوتم جرس بلند صیتم
قلمِ جهان نوردم علم جهان ستانی
سر همتم رسیده به کلاه کیقبادی
[...]
حور:
نه به باده میل داری نه به من نظر گشائی
عجب اینکه تو ندانی ره و رسم آشنائی
همه ساز جستجوئی همه سوز آرزوئی
نفسی که میگدازی غزلی که می سرائی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.