گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بچین زلف تو پیوسته با چشم تو ابروئی

کمانی و کمندی را بهم پیوسته جادوئی

بجز وحشی غزال تو که او مردم فریب آمد

شکار افکن که در چین و ختا دیده است آهوئی

چه ای خال هندو زیر زلف آن پری پیکر

بروی بت کشیده طیلسان از مشک هندوئی

زسر تا پا همه نازی زخوبان جمله همتائی

چه حاصل زین همه خوبی نگارینا که بدخوئی

چرا آن سرو قد در چشم ما منزل نمیگیرد

اگر سرو سهی منزل گزیند بر لب جوئی

نموده نافه خون در ناف آهوی ختا و چین

صبا از نافه زلف تو برده در ختا بوئی

من از آشفتگی آشفته با زلفش نپیچیدم

بگو حال دلم آنجا صبا گر محرم اوئی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی

برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی

به بوی زلف تو هر دم حیات تازه می‌یابم

وگر‌نه بی‌تو از عیشم نه رنگی مانْد و نه بویی

به یاد سرو بالایت روان در پای تو ریزم

[...]

مولانا

بیا ای عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خویی

چو شعری نور افشانی و زان اشعار برگویی

به جان جمله مردان به درد جمله بادردان

که برگو تا چه می‌خواهی و زین حیران چه می‌جویی

از آن روی چو ماه او ز عشق حسن خواه او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

هزارت دیده می‌بینم که می‌بینند هر سویی

دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی

چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی از من

به بختِ من ز مستوری فرو نگذاشتی مویی

نمی‌ارزد بدان خونم که ساعد را بیازاری

[...]

حسین خوارزمی

دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گوئی

اگر ضربت زند شاید که از خدمت سخن گوئی

اگر کشتن بود کامش ترا باید شدن رامش

نخواهی جستن از دامش که او شیر و تو آهوئی

ز جام عشق اگر مستی بشو دست از غم هستی

[...]

صائب تبریزی

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی

چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی

به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی قانع

به خون رنگین چو شاخ گل نگردی دست و بازویی

ازان در جیب گل بسیار بیدردانه می ریزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه