گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

به تو می‌سزد سراپا همه ناز و کبریایی

که مسلّمی به خوبی و تو راست پارسایی

نشنیده‌ای ز مطرب به جز از حدیث هجران

که ز بند بندش آید همه نغمهٔ جدایی

تو ز پرده گر درآیی چه کنی به جان مردم

که ز عشوهٔ نهانی دل خلق می‌ربایی

چه کنی ملامت دل که تو بت پرستد از جان

که چه آینه بیارند تو خویشتن ستایی

سوی کشور دگر رو پی دین و دل نگارا

که ز پارس برفکندی تو رسوم پارسایی

تو چو برق برگذشتی و بسوخت خرمن ما

که به شعله خار و خس را نه سزاست آشنایی

نبود دلی که نبود به شکنج طرّهٔ او

که به چین زلفش آشفته تو هم دلی فزایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی

که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی

پسرا، می مغانه دهی ار حریف مایی

که نماند بیش ما را سر زهد و پارسایی

قدحی می مغانه به من آر، تا بنوشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی

برسد وصال دولت بکند خدا خدایی

ز کرم مزید آید دو هزار عید آید

دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی

شکر وفا بکاری سر روح را بخاری

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی

چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی

تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی

چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی

[...]

حکیم نزاری

نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آیی

بگذشت روزگاری و نیامدی کجایی

به وصال وعده کردی و دلی که بود ما را

به امید در تو بستیم و دری نمی‌گشایی

به سرت که تا به رویت نظری ربوده کردم

[...]

قاسم انوار

دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی

بکجات جویم، ای جان، ز که پرسمت؟ کجایی؟

بگشا نقاب و آن رو بنما بما،که ما را

بلب آمدست جانها ز مرارت جدایی

بنماند جانم از درد و بماند تاا قیامت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه