ای خوشا آن سر که گردد گوی چوگان سواری
سخت تاز و شخ کمانی تیر افکن جان شکاری
ملک دل از غمزه بگرفت و خرابش کرد آری
ترک یغمائی چنین باشد چو تازد بر حصاری
از پس مرگم متاز آن اسب تازی بر مزارم
تا که از خاکم به دامان تو ننشیند غباری
دفتر و سجاده و خرقه بیار و جام بستان
تا به کوی میفروشانت فزاید اعتباری
غالب الظن حوض میخانه بود سرچشمه تو
ای شراب کوثری میبینمت بس خوشگواری
گر حدیث اشتیاقم مطرب اندر نی بخواند
جای هر نغمه ز هر بندش برون آید شراری
همرهان رفتند و من در زیر بارم ساربانا
رحم کن بر اشتری کاو باز مانده از قطاری
تا تو را آن تیغ ابرو هست و آن گیسوی پرخم
حاجت تیغ و کمندت نیست اندر کارزاری
از چه ناید یک دم آن بالای موزون پیش چشمم
گر گزیند سرو منزل در کنار جویباری
نشنود جز وصف رخسار تو کس ز آشفته هرگز
اندر این موسم که بر هر گل غزلخوان شد هزاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای عشق و تمایل به وصال معشوق میپردازد. او از زیبایی و تواناییهای معشوقش (که او را به "اسب تازی" تشبیه میکند) سخن میگوید و اینکه چگونه دلش به عشق او گرفتار شده است. شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی بعد از مرگش، عشق و یاد معشوق برایش اهمیت دارد و از او میخواهد که در یادش بماند. او به میخانه و شراب نیز اشاره میکند و میخواهد که در فضایی شاداب و با یاد معشوق، زندگی کند. همچنین از سختیهایی که بر دوش دارد، سخن میگوید و از عدم حضور معشوقش در کنار خود، ابراز ناراحتی میکند. در نهایت، شاعر بر زیبایی معشوق و تاثیر او بر روح و احساسات خودش تأکید دارد.
هوش مصنوعی: آه، چه خوب است که سر و جان انسان مانند گوی در بازی چوگان باشد، در حرکتی سریع و پرشور، مانند تیر کمان دار که به سوی شکار پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: دل آدمی به خاطر یک نگاه معصومانه دچار آشفتگی میشود و از این شدت احساس، ویران میگردد. درست همانطور که اگر موجودی ناشناخته به دیواری حملهور شود، همان دیوار نیز آسیب خواهد دید.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ من، بر سر مزارم به اسب تندرو نتاخت که از خاک من غباری به دامن تو نچسبد.
هوش مصنوعی: کتاب و سجاده و پوشش را بیاور و جامی از شراب بیاشام تا در مسیر رفتن به محل میفروشند، مقام و اعتبار تو افزایش یابد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سرچشمه تو، ای شراب، از حوض میخانه است و تو را به خاطر خوشگویی و زیباییات بسیار دوست دارم.
هوش مصنوعی: اگر خواننده در نی داستان اشتیاق مرا بخواند، هر نغمهای که درون نوا باشد، از هر بند آن شعلهای بیرون خواهد آمد.
هوش مصنوعی: رفقای من رفتند و من در زیر بار سنگینی ماندهام. ای ساربان، بر این الاغی که از کاروان جا مانده است، رحم کن.
هوش مصنوعی: تا وقتی که آن ابروهای قهری و گیسوی پر خم را داری، نیازی به شمشیر و دام ندارم در میدان مبارزه.
هوش مصنوعی: چرا یک لحظه آن زیبایی دلانگیز پیش چشمانم نمیآید، اگر سرو خوشقامت بخواهد در کنار جویباری سکنی گزیند؟
هوش مصنوعی: در این فصل که گلها زینتهایی دارند و به زیباییهای خود میبالند، هیچکس جز تو را وصف نمیکند و در دلهای آشفته، همه غرق در زیبایی چهرهات هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش بوَد یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
مهربانان روی بر هم وز حسودان بر کناری
هر که را با دلستانی عیش میافتد زمانی
گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری
راحت جان است رفتن با دلارامی به صحرا
[...]
دلبرا با ما سر پیوند داری یا نداری
راست برگو الله الله راست داری یا نداری
عیب نتوان کرد باید سر به مسکینی نهادن
گر به پیوند چو من شوریده ای سر در نیاری
با تو ما باری به یک دل در میان داریم صد جان
[...]
پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری
نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گلتر
بلبلی هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاری
چون به دستم باده دادی شیر گیرم کن به شادی
[...]
در زمستان بر امید آنکه باز آید بهاری
عاشق گل را بباید ساختن با نوک خاری
دوستان پرسند کآخر در چه کاری در چه کارم
می گذارم عمر خود را بر امید انتظاری
بارها بار فراقت بردهام بر گردن جان
[...]
چرب و شیرین، نغز و رنگین دل پذیری جان گواری
نوش زنبوری چه سود آوخ که بر من نیش ماری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.