صوفی صومعه که زد دوش دم از قلندری
دید چو می بجام جم خورد برود سکندری
جام کشید و مست شد عارف می پرست شد
گفت که این عرض خواص داده بجان جوهری
وای بپارسا اگر آن بت پارسی رسد
خاصه بدست ساغری از می صاف خلری
از کف ساقی ای پسر جام بگیر هر سحر
چشه آفتاب جو ایکه زذره کمتری
ایکه کشی بغمزه ای زنده کنی بعشوه ای
از چه نمیکنی بتا دعوی از پیمبری
رفت بغمزه تو دل خونشد و ریخت از مژه
گو چکند رعیتی در کف ترک لشکری
با که کنیم داوری از تو که میر مجلسی
داور اگر ستم کند ترک کنیم داوری
بال عقاب تیر او تاج بفرق مینهد
سایه اگر توای هما بر سرما بگستری
آشفته دوست جوی و بس گرچه بر زیان بود
خواند خداش پارسی ترکش گفت شکری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف وضعیت یک صوفی میپردازد که پس از نوشیدن شراب، به حالت مستی میافتد و نوعی عشق و شور را تجربه میکند. او به اهمیت و لذتهای زندگی اشاره میکند و به خواننده توصیه میکند که از خوشیها و زندهدلیها بهرهبرداری کند. شاعر نقدی بر جامعه و داوریهای ناعادلانه نیز دارد و ابراز میکند که در بسیاری از موارد، انصاف و عدالت در وجدانها وجود ندارد. در نهایت، شاعر از دوست و ارتباط با او با شوق یاد کرده و بر لزوم شکرگزاری به وجود عشق و زیبایی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: شخصی در صومعه مشغول عبادت و ریاضت بود، اما شب گذشته در حال صحبت از حال و هوای آزادگی و وارستگی به سر میبرد. وقتی که شراب جام جم را نوشید، به حالتی خاص و متفاوت از خود درآمد.
هوش مصنوعی: عارف با نوشیدن شراب مست و شیدا شد و گفت که این ویژگیهای خاص، در حقیقت به جان و ذات واقعی او تعلق دارد.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق زیبا به دست ساغر پر از می صاف بیفتد، وای بر پارسا!
هوش مصنوعی: از دست ساقی، ای پسر، جامی بگیر و هر صبح از چشمهای که نور خورشید بر آن میتابد، بنوش. اگرچه ممکن است ذرهای کمتر باشد، اما ارزش آن را دارد.
هوش مصنوعی: اگر با ناز و عشوهٔ خود کسی را زنده کنی، چرا با این حالت دیگران را به دعوی پیامبری میکشانید؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر ناز و غمزههای تو پر از درد و اشک شد و از چشمانم اشک میریزد. گویا که یک رعیت در دست یک لشکر بیرحم قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: با چه کسی قضاوت کنیم در حالی که تو که رییس مجلس هستی، اگر ظلم کنی، قضاوت را هم رها میکنیم؟
هوش مصنوعی: پرندهای به قوت و تیزی عقاب به ما مینگرد و در سایهاش احساس امنیت میکنیم، اگر تو ای سرنوشت بزرگ، بر زندگیام چتر محبت و حمایت بگستری.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است جستجوی دوست پر درد و رنج باشد، اما این تجربه ارزشمند است. خداوند را شکر کن که با این چالشها روبرو شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم
پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری
وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی
[...]
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری
میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری
هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی
نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری
گر شکر است عسکری چون برسد به هر دهن
[...]
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
[...]
ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی
گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری
بحر سحائب کرم کان مواهب نعم
مهر سپر مهتری اختر برج سروری
خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان
[...]
پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛
خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری
پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛
خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری
پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.