ای زلف پرشکن تو سراپا شکستهای
گویا ز بار خاطر عشاق خستهای
عاشق نهای چیست سرافکندهای به پیش
دیوانه نیستی و سلاسل گسستهای
مجنون نهای برای چه حیران و والهای
هندو نهای ز چیست بر آتش نشستهای
چون شاخ پر ثمر متمایل ز هر طرف
از بس که سر به حلقه فتراک بستهای
آیا به قصد کیست نگاهت که کرده راست
هرسو روان ز طره طرار دستهای
آشفته دل به حلقه خطش اسیر ماند
زلفش در این گمان که تو از بند جستهای
در مدحت علی زبانت چو عجز داشت
ای خامه زآن سبب سر خود را شکستهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و حالتی رازآلود از معشوق میپردازد. شاعر از زلف، چشم و حالت معشوق صحبت میکند و احساسات عاشقانهی خود را بیان میکند. معشوقی که به نظر میرسد خسته و آشفته است و در عین حال، همچنان جذاب و دلربا به نظر میرسد. شاعر سوالاتی دربارهی حالت معشوق مطرح میکند و به تضاد بین عشق و شکستگی اشاره میکند. در نهایت، اشاره به مدح علی و نقص زبان شاعر نشاندهندهی تقابل عشق و ناتوانی در بیان احساسات عمیق است.
هوش مصنوعی: تو ای زلفی که به راحتی میشکنی، به نظر میرسد که خودت هم از این همه درد و رنجی که بر دل عاشقان میگذاری، خسته شدهای.
هوش مصنوعی: عاشق نیستی، در چه حالی هستی که اینقدر شرمنده و سرافکنده به نظر میرسی؟ تو دیوانهای نیستی، اما باز هم به چیزی وابسته نیستی و از بندها رها شدهای.
هوش مصنوعی: تو مجنون نیستی، پس چرا اینقدر گیج و سرگردانی؟ تو هندو هم نیستی، پس چرا بر آتش نشستهای؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانی با ویژگیهای مثبت و پرباری مانند درختی پربار است که به خاطر زیبایی و لطافتش همه را به خود جذب میکند. او به قدری مورد توجه و محبت قرار گرفته که در نتیجه این توجه، به سمت اطرافش خم میشود و سرش به زیباییهای دیگران و درگیریهای اجتماعی مشغول است. در واقع، این تصویر به نوعی نشاندهنده فشار و انتظار اجتماعی است که بر دوش اوست.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که چه کسی بهطور مستقیم به تو نگاه میکند، که این نگاه به همه جا پخش شده و به قدری enchanting است که دل را میرباید؟
هوش مصنوعی: دل چون به عشق تو گرفتار شده، همچنان در بند حسرت و اندیشه است. گیسوانت او را به شدت اسیر خود کرده، به گونهای که خیال میکند تو از درگیریها و مشکلات رها شدهای.
هوش مصنوعی: وقتی زبان تو در توصیف علی ناتوان است، این دلیل شده که خود را سرزنش کنی و از آن ناراحت شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای یار بیوفا که ز ما برشکستهای
پیوند مهر و عِقد محبت گسستهای
ضایع مکن حقوقِ مودّت به هیچ حال
گر خود همه دمیست که با ما نشستهای
ما از تو خستهایم و شکایت نمیکنیم
[...]
یارب! تو دوش با که به شادی نشستهای؟
کامروز بیغم از در ما باز جستهای
از روی عشوه بند قبا را گشاده باز
وز راه شیوه طرف کله بر شکستهای
سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته
[...]
خواهد دگر به دامگهی بال بستهای
مرغ قفس شکستهای از دام جَستهای
صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش
غیر از سر بریده و بال شکستهای
صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان
[...]
ای آن که دل به ابروی پیوسته بستهای
غافل مشو که در ته طاق شکستهای
ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دلشکستهای
امروز از نگاه تو دل آب میشود
[...]
دارم دلی به مهر بتان عهد بستهای
چون رنگ عاشقان به نگاهی شکستهای
از خود طمع بریدهتر از رنگ رفتهای
دندان به خون فشردهتر از زخمِ بستهای
افتادهای ز گریه چو زخم فسردهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.