ای دل آخر تا کی این دیوانگی
هر زمانی با منت بیگانگی
خود گرفتم، یار شمع مجلس است
بر تو واجب نیست، این پروانگی
دام او را، مرغ کشتی بس بود
مرغ او را کرد خواهی دانگی
کی شود معشوق دست آموز تو
او چنان وحشی، تو زینسان خانگی
آفتابی بر فلک خرمن زده است
ذره این جا کیست از بیمایگی
تهمت زنجیر او، بردر زده است
حلقه وار از حلقه فرزانگی
تهمت زنجیر با دیوانگان
خود عجب حرفی است، از دیوانگی
بسکه افسونها بگوشت کرد اثیر
در زبان این و آن افسانگی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میزنی بیهوده همچون سگ تگی
تو کئی در صورت مردم سگی
پس دمی مردار و دیگر دم سگی
چون کنی در راه شیران خوشتگی؟
در سرای گبر بد گرگین سگی
مانده از جوع، استخوانی و رگی
وقت آنکس خوش که در آن زندگی
وقت خود را بگذراند چون سگی
سوی مردم حمله چون آری سگی
ور زنی زخمی سگی پس بدرگی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.