گنجور

 
اثیر اخسیکتی

باز در دست چرخ بد سازم

پایمال جهان طنازم

هجر، بر دوخت دیده‌ی طربم

عشق بدرید پرده‌ی رازم

نیست پای گریز، می‌باشم

نیست دست ستیز، می‌سازم

گر بر آرم به زار ناله دمی

چرخ شوری کند برآوازم

دهر پر فتنه انس می‌جویم

راه پر حادثه است، می‌تازم

بیم جان است سست می‌کوشم

دست خون است و ید همی‌بازم

 
 
 
گنج‌نامهٔ حاجی‌جلال
سعدی

همه روز اتّفاق می‌سازم

که به شب با خدای پردازم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه