اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

از همه عالم خریدار توام

باورم کن عاشق زار توام

پای بر کار دل من می نهی

گرچه میدانی که بر کار توام

چند گوئی دامنم خواهی گرفت

پس بگیرم عاشق زار توام

دوش در هنگامه زلفت شکافت

جیب دعوی چشم طرار توام

طیلسان خواجکی بر هم درید

بر میان عشق زنار توام

گر ندارم کیسه بیع و شری

خاکروب گرد بازار توام

ای بخاک افکنده آزرمی بدار

نیست باری، ترک آزار توام