گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اثیر اخسیکتی

چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم

به بیماری چنان کآمد تو هم می‌دار تیمارم

به درد تازه هر ساعت مرا مشغول خود می‌کن

از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم

به یک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم

چو یک غم بخشدم حالی غم دیگر طمع دارم

مرا گویی مراد خویشتن را می‌شناسی هی

شناسم، یار بد مهری و دانی عاشق زارم

ز رخسارت گلی بر من، گرامی‌تر ز صد جان است

چو این معنی همی‌دانی، مکن خوارم منه خارم

به مستی بوسه‌ای دوش از لبت بربوده‌ام اکنون

همین معنی به هشیاری همی‌خواهم نمی‌یارم

ز خطم پای‌بندی کن که چون زلف تو در تابم

ز لعلت شربتم فرما که چون جزع تو بیمارم

اثیر خویشتن می‌خوان مرا تا لاجرم در شعر

عراقین و خراسان می‌شود اقطاع بازارم

 
sunny dark_mode