گنجور

 
اهلی شیرازی

دل شکسته ما گنجی از وفا دارد

بخر شکسته ما را که سودها دارد

مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است

که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد

جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود

کرشمه های محبت لطیفه ها دارد

بلب حواله ما کن حواله بچشم

که چشم مست تو پروای ما کجا دارد

تو آفتاب جهانی نظر دریغ مدار

ز حال سوخته یی کز جهان ترا دارد

مراد دوست بدست آر و غم مخور اهلی

که هرچه خصم کند دوست کی روا دارد