زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد
هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد
بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست
بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد
جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت
کمال صورت و معنی جدا جدا دارد
مراد عاشق مهجور وصل معشوق است
چه وایه که دل و جان بی نوا دارد
بغیر یار نداریم ما ز یار طلب
اگر جفا کند آن یار و گر وفا دارد
بغمزه جان و دل و دین ما بغارت برد
ندانمش که دگر دیده بر چه ها دارد
ز باده لب لعل حیات بخش حبیب
چه شور و مستی و غوغا که جان ما دارد
بیا و جان و جهان در قمار عشق بباز
که درد عاشق بیدل همین دوا دارد
نظر بهر چه کنم حسن تست منظورم
ببین که جان اسیری نظر کجا دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق است که شاعر به وصف آن میپردازد. او به زیبایی و عشوهها و نازهای یار اشاره میکند و میگوید که دل و جان بسیاری در دام زلف او گرفتارند. شاعر زیبایی را با مهر و وفای بیپایان معشوق مرتبط ساخته و اعتراف میکند که عشق و وصال معشوق آرزوی اوست. او بیان میکند که جز یار کسی را نمیطلبد و حتی اگر یار به او جفا کند یا وفا داشته باشد، عشق او از این مسائل فراتر است. شاعر همچنین به نشئگی ناشی از عشق و زیبایی لب حبیب اشاره میکند و در نهایت دعوت میکند که در دنیای عشق همه چیز را برای رسیدن به معشوق فدا کنند.
هوش مصنوعی: چقدر زیبا و دلرباست محبوب ما که هزاران ادا و ناز و دلربایی دارد.
هوش مصنوعی: نور چهره زیبای او چه دلها را گیج کرده و چه جانهایی را گرفتار زلفهایش کرده است.
هوش مصنوعی: زیبایی نامحدود و محبت و وفای بیاندازه، در ظاهر و باطن هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: عاشق که از معشوق دور است آرزوی وصال او را دارد، چرا که دل و جانش پر از درد و بیتابی است.
هوش مصنوعی: ما جز یار خود کسی را نداریم. اگر او حتی بدی کند، باز هم از او چیزی نمیخواهیم و اگر به ما وفا کند، خوشحال خواهیم شد.
هوش مصنوعی: با چشمان زیبای تو، روح و دل و ایمان ما را به غارت بردهاند و نمیدانم که دیگر چه چیزهایی در چشمان تو نهفته است.
هوش مصنوعی: از شراب لبهای خوشرنگ معشوق چه هیجان و شادی و جنبوجوشی در وجود ماست که جانمان را سرشار میکند.
هوش مصنوعی: بیا و زندگی و وجودت را به خاطر عشق ریسک کن، زیرا تنها درمان درد و رنج عاشق همین است.
هوش مصنوعی: به چه چیزی نگاه کنم، که زیبایی تو هدف من است. ببین که جان من که اسیر توست، نگاهش به کجا خیره شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد
ز شادی و ز فرح در جهان نمیگنجد
دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد
ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود
[...]
خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک
توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد
قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود
قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد
کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد
[...]
بساط زرکش شاهی چه نقش ما دارد
تن برهنه ما نقش بوریا دارد
بکش ز نطع امل پاکزین عمل عیسی
ز گرد بالش خورشید متکا دارد
به دست راحت اقبال دهر غره مشو
[...]
دل شکسته ما گنجی از وفا دارد
بخر شکسته ما را که سودها دارد
مکن کناره ز عاشق اگرچه درویش است
که پرتو نظرش فیض کیمیا دارد
جفا و خشم تو ما را وفا و مهر افزود
[...]
فضای کلبهٔ فقر آن قدر صفا دارد
که پادشاه جهان رشگ بر گدا دارد
بخشت زیر سر و خواب امن و کنج حضور
کسی که ساخت سر سروری کجا دارد
دلی که جا به دلی کرد احتیاج کجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.