جور آن بت همه بر جان پریشان من است
سخت تر زان دل چونسنگ مگر جان من است
که گزیدست بدندان لب لعلش که بر او
زخم دندان نه باندازه دندان من است
در غم او همه کس مست و گریبان چاکند
از میان همه دستش بگریبان من است
عاقبت کار حریفان همه سامان بگرفت
آنچه سامان نپذیرد سر و سامان من است
دین عاشق برضای دل معشوق بود
کفر اگر یار قبولش بود ایمان من است
غافل از حال من امشب مشو ای همسایه
کامشبم می کشد آن شمع که مهمان من است
امشب از گرمی مجلس جگر شمع بسوخت
وین نه از شورمی، از آتش پنهان من است
ابر رحمت بگنه شویی اهلی نرسد
چشم امید بدین دیده گریان من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و غم ناشی از آن میپردازد. او بیان میکند که عشق به معشوقش باعث پریشانی و آزار جانش شده است و این درد برای او شدیدتر از هر چیز دیگری است. شاعر به زخمهای عاطفی و روحی ناشی از عشق اشاره میکند و متوجه است که همه در غم عشق او به دست هم گریبان هستند. او میگوید که دین عاشق تنها رضایت معشوقش را خواهان است و حتی اگر کفر هم مورد قبول معشوق باشد، ایمان او در عشق است. در نهایت، شاعر از همسایهاش میخواهد که غافل از حال او نباشد، زیرا شمعی در دل او در حال سوختن است و گلایهای از نبود رحمت آبی دارد. این شعر به طور کلی حال و هوای غم و عشق را به زیبایی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: محبوب من به قدری بر من سخت گرفته که درد و غم آن بیشتر از سختی دل سنگی است، گویی که جانم تحت تأثیر این مشکلات به تنگ آمده.
هوش مصنوعی: او که با دندانهایش لب زیبای من را گزیده، زخم دندانی به من زده که فاصلهاش با دندان من، چندان زیاد نیست.
هوش مصنوعی: همه در غم او پریشان و بیتاباند و گریبان خود را پاره میکنند، اما فقط دست او به گریبان من است.
هوش مصنوعی: در نهایت، همه حریفان به وضعیت معینی رسیدند، اما وضعیت من همچنان نامنظم و بیدنیاست.
هوش مصنوعی: عشق واقعی این است که دینداری بر اساس رضایت معشوق باشد، حتی اگر راهی که برمیگزینیم به نظر دیگران گمراهی باشد، برای من ایمان واقعی همین است.
هوش مصنوعی: امشب ای همسایه، بیتوجه به حال من نباش، زیرا شمعی که مهمان من است میسوزد و مرا به خود میکشاند.
هوش مصنوعی: امشب به خاطر حرارت و گرمای جمع، شمع سوخت و این سوختن نشانهی شور و شوق نیست، بلکه از آتش مخفی درون من ناشی میشود.
هوش مصنوعی: ابر رحمت بر من نبارد و به شخصی مثل من که در انتظار یاری و امید است، توجهی نشود. من در عذابی هستم که از چشمان گریانم پیداست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک من کان دهنش پسته خندان من است
در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است
هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد
شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است
گفتمش دی که تو آرام دل و جان منی
[...]
این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است
وین چه دردی است که سرمایه درمان من است
زلف و رخسار تو کفر آمد و ایمان، با هم
آن چه کفری است که سرمایه ایمان من است؟
میدهم جان و به صد جان، ندهم یک ذره
[...]
این چه داغی است که از هجر تو بر جان من است
وین چه سوزیست که بر سینه بریان من است
حال دل از شکن طره خود پرس که او
مو بمو واقف احوال پریشان من است
با چنین دیده غم دل نتوانم پوشید
[...]
کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است
زخم شمشیر زبان خار مغیلان من است
جوش فرهادست از کهسار من سرچشمه ای
شور مجنون گردبادی از بیابان من است
می کند در سینه گرمم قیامت، شور عشق
[...]
این صنم کیست که غارتگر ایمان من است
دل ودین از کف من برده پی جان من است
چندبیمم دهی ازمحنت محشر زاهد
به خدا روز قیامت شب هجران من است
گلرخا غنچه لباسرو قداکچ کلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.