گنجور

 
اهلی شیرازی

جور آن بت همه بر جان پریشان من است

سخت تر زان دل چونسنگ مگر جان من است

که گزیدست بدندان لب لعلش که بر او

زخم دندان نه باندازه دندان من است

در غم او همه کس مست و گریبان چاکند

از میان همه دستش بگریبان من است

عاقبت کار حریفان همه سامان بگرفت

آنچه سامان نپذیرد سر و سامان من است

دین عاشق برضای دل معشوق بود

کفر اگر یار قبولش بود ایمان من است

غافل از حال من امشب مشو ای همسایه

کامشبم می کشد آن شمع که مهمان من است

امشب از گرمی مجلس جگر شمع بسوخت

وین نه از شورمی، از آتش پنهان من است

ابر رحمت بگنه شویی اهلی نرسد

چشم امید بدین دیده گریان من است

 
 
 
مجد همگر

ترک من کان دهنش پسته خندان من است

در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است

هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد

شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است

گفتمش دی که تو آرام دل و جان منی

[...]

سلمان ساوجی

این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است

وین چه دردی است که سرمایه درمان من است

زلف و رخسار تو کفر آمد و ایمان، با هم

آن چه کفری است که سرمایه ایمان من است؟

می‌دهم جان و به صد جان، ندهم یک ذره

[...]

حسین خوارزمی

این چه داغی است که از هجر تو بر جان من است

وین چه سوزیست که بر سینه بریان من است

حال دل از شکن طره خود پرس که او

مو بمو واقف احوال پریشان من است

با چنین دیده غم دل نتوانم پوشید

[...]

صائب تبریزی

کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است

زخم شمشیر زبان خار مغیلان من است

جوش فرهادست از کهسار من سرچشمه ای

شور مجنون گردبادی از بیابان من است

می کند در سینه گرمم قیامت، شور عشق

[...]

بلند اقبال

این صنم کیست که غارتگر ایمان من است

دل ودین از کف من برده پی جان من است

چندبیمم دهی ازمحنت محشر زاهد

به خدا روز قیامت شب هجران من است

گلرخا غنچه لباسرو قداکچ کلها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه