اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷
آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳
دلم در دام عشق افتاد هیلا
فتاده هر چه بادا باد هیلا
چو دل را در غمش فریادرس نیست
مرا از دست دل فریاد هیلا
بر آب چشم من کشتی برانید
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳
حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات
تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات
لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد
در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات
چشمم از گریه فراتست و رخ از ناخن نیل
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹
تا دل ما با تو کرد روی ارادت
هیچ نیاید ز ما مخالف عادت
گر چه کم ما گرفتهای تو ز شوخی
عشق تو افزون شدست و مهر زیادت
رنگ سلامت ندیدم و رخ شادی
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
لاله افیون در شراب انداختست
نرگس و گل را خراب انداختست
از ریاحین چرخ در ناف زمین
نافهای مشک ناب انداختست
نغمهٔ شیرین مرغان سحر
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹
دل به صحرا میرود، در خانه نتوانم نشست
بوی گل برخاست، در کاشانه نتوانم نشست
گر کنم رندی، سزد، کاندر جوانی وقت گل
محتسب داند که: من پیرانه نتوانم نشست
عاقلی گر صبر آن دارد که بنشیند، رواست
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳
آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست
وآنکه مرا میکشد در غم خود، آن یکیست
نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال
آیت دردش پرست، نسخهٔ درمان یکیست
عاشق و معشوق و عشق، عاقل و معقول و عقل
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
جز نقش تو در خیال ما نیست
جز با غمت اتصال ما نیست
شد روز من از غمت چو سالی
لیکن چه کنم؟ چو سال ما نیست
از زلف تو حلقهای ندیدیم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳
جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست
کندر پس این پرده پر از عربده ماهیست
بر صورت این پرده بزرگان شده حیران
وین خرده ندانسته که: در پرده چه شاهیست؟
این پرده به تلبیس کجا دور توان کرد؟
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷
دوش چون چشم او کمان برداشت
دلم از درد او فغان برداشت
حیرت او زبان من در بست
غیرتش بندم از زبان برداشت
بنشینم به ذکر او تا صبح
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸
مگر پیر سجاده حالی نداشت؟
کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟
ازین دام نام و ازین چاه جاه
به بالا نیامد، که بالی نداشت
به آخر بداند خداوند لاف
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶
عشق و درویشی و تنهایی و درد
با دل مجروح من کرد آنچه کرد
آه من شد سرد و دل گرم از فراق
بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟
مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴
روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
طاقت و هوش از تن شیدا ببرد
دل شکیب از روی خوب او نداشت
زان میان بگذاشتیمش تا ببرد
روی او چون دید نقش ما و من
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶
طراوت رخت آب سمن تمام ببرد
رخت ز گل نم و از آفتاب نام ببرد
غلام کیستی، ای خواجهٔ پریرویان؟
که دیدن تو دل از خواجه و غلام ببرد
همی گذشتی و برمن لبت سلامی کرد
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
هوست معتکف خانهٔ خمارم کرد
عشقت از صومعه و مدرسه بیزارم کرد
خاطرم را ز حدیث دو جهان باز آورد
لب لعل تو به یک عشوه، که در کارم کرد
شورها در سر و با خلق نمییارم گفت
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵
سوز تو شبی بسازم آورد
وندر سخنی درازم آورد
زان دم که تو روی باز کردی
از هر چه به جز تو بازم آورد
گر تیغ زنند رخ نپیچیم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶
اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزد
ز خواب هجر چشم دل به روی یار برخیزد
تنم برخیزد، ار گویی، ز بند جان به آسانی
ولی از بند عشق او دلم دشوار برخیزد
به سر سیم طبیبانش فرستیم و به جان تحفه
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴
تا رسم جگرخواری پیش تو روا باشد
عشق تو مرا مشکل کاری به نوا باشد
شمشماد همی لرزد چون بید ز بالایت
بالای چنین رعنا، در شهر بلا باشد
زینسان که گریبانم بگرفت غم عشقت
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲
بید بشکفت و گل به بار آمد
لاله بر طرف جویبار آمد
گربهٔ بید بر دریچهٔ شاخ
پنجه بگشود و در شکار آمد
علم خسرو چمن بزدند
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵
عمری که نه با تست کسش عمر نخواند
آنرا که تو در دام کشی کس نرهاند
گر بر تن مجنون تو صد سلسله باشد
چون رخ بنمایی همه در هم گسلاند
زین دل مطلب صبر، که از روی تو دوری
[...]